responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 183

عالم پادشاه و فرمانروا بود[1].

چهارم آنكه رعايا و زيردستان امانتى چندند كه خداى عز و جلّ نزد پادشاهان سپرده؛ بر ايشان لازم است كه حفظ امانت بكنند، و در روز بازخواست از عهده امانت بيرون آمده باشند.

پنجم آنكه عدل باعث نام نيكو و ذكر جميل مى‌شود و سالهاى دراز نام پادشاه عادل بر زبانها به خير و خوبى جارى است و همه كس او را تعريف و توصيف مى‌كنند و به دعاى خير يادآورى مى‌كنند و مدح و ثناى بيحدّ به‌جا مى‌آورند، چون اسكندر و نوشيروان؛ برخلاف پادشاه ظالم كه هميشه او را به عيب و منقصت ياد مى‌كنند و لعن و نفرين مى‌كنند، چون ضحّاك‌[2] و حجّاج‌[3].

ششم آنكه عدل باعث دعاگويى رعايا و زيردستان و ساير مردمان مى‌شود، و دعا از اجابت دور نيست. چندين هزار نفس هرگاه كسى را دعا مى‌كنند، البتّه در آن ميانه جماعتى دعاى ايشان مستجاب خواهد شد. و همچنين اگر پادشاه ظالم باشد، خلق‌


[1] - آوردن سلطان سنجر سلجوقى در شمار دادگران، به قضاوت تاريخ، آسان نيست. از ميان بردن غلامان به طرز هولناك، پس از تمتّع از ايشان و دست‌اندازى به اموال و زنان و فرزندان طوايف قرلق و ديگران و بازگذاشتن دست امراى دولت و حشم در ستم بر رعايا از نمونه‌هاى كوچك سيره و شيوه ملكدارى سنجر است- تاريخ دولة آل سلجوق، صص 2489- 251 و 253؛ راحة الصدور، صص 171 و 172.

[2] - ضحّاك كه ايرانيان او را« بيوراسب» مى‌نامند به پندار ايشان از فرزندان« گيومرت» است و به فرمان عموى خود، عمليق پسر عاد كه سالار قوم بود، به جنگ جمشيد در منطقه بابل رفت و بر او دست يافت و او را با ارّه به دو نيم كرد و خود پادشاه روى زمين شد. ضحّاك راه ستمگرى در پيش گرفت و دو زايده گوشتى در دوشهاى او روييد و وى براى ترساندن نابخردان مى‌گفت آنها دو مارند. قيام كاوه آهنگر پايان‌بخش افسانه ضحّاك مار به دوش است. نك: تجارب الأمم، ج 1، صص 7 تا 10؛ اخبار الطوال، صص 27 تا 29.

[3] - حجّاج بن يوسف بن أبى عقيل ثقفى، متولّد به سال 39 يا 40 و يا 41 ق. و متوفى به سال 95 ق. از حفّاظ قرآن و راويان حديث. هنگامى‌كه عبد الملك فرماندهى لشكرى را به او سپرد از خود شايستگى نشان داد. به سال 73 ق. مأمور شد عبد اللّه بن زبير را، كه مكّه را در تصرّف داشت، از ميان بردارد، وى هم در همان سال پس از محاصره شهر و خرابى خانه خدا بر ابن زبير چيره شد و حكومت مكه و مدينه و طائف و يمن را از آن خود كرد.

در سال 75 ق. به حكومت عراق منصوب شد و ورودش به كوفه با ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم همراه بود.

از شكنجه‌ها و كشتار او داستانها نقل شده است. عمير بن ضابى‌ء، كميل بن زياد، ابن اشعث و سعيد بن جبير به دست او به قتل رسيدند. البداية و النهاية، ج 9، صص 136 تا 148.

نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 183
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست