گوشهاست[1].
سوم: مثله ساختن بينى [1] شخصى.
چهارم: كندن دندان زيادتى شخصى، چه در آن ثلث خونبهاى دندان اصلى است [2] هر گاه تنها كنده باشد، امّا اگر با دندان اصلى كنده باشد چيزى در آن لازم نيست.
پنجم: بريدن انگشت نر بر قول بعضى از مجتهدين [3][2].
) ششم: بريدن انگشت زيادتى، چه در آن ثلث خونبهاى انگشت اصلى است.
هفتم: مثله كردن انگشت [4] كسى چه در آن ثلث خونبهاى انگشت صحيح آن عضو لازم است.
هشتم: كوفتناستخوان هرعضوى، چه درآن ثلث خونبهاى آنعضو لازماست. [5]
نهم: شكافتن هر دو لب آدمى بهطريقى كه دندانها نمايان شود، چه در آن ثلث خونبهاى هردو لب لازم است، خواه تمام لبها شكافته شده باشد و خواه بعضى.
دهم: شكافتن يكى از لبها و در آن ثلث خونبهاى لب لازم است.
قسم هفدهم: آنچه در آن دو ثلث خونبهاى آن عضو لازم است
و آن چهار امر است:
اوّل: شل گردانيدن انگشتان صحيح، خواه از دست باشد و خواه از پاى.
______________________________ [1] يعنى قدرى از يك طرف آن بريدن. (يزدى)
[2] بنابر قول بعضى و بعيد نيست ارش باشد. (يزدى)
[3] و اظهر عشر ديه است چنانكه گذشت. (يزدى)
[4] يعنى بريدن يكى از بندهاى آن لكن در ابهام چون دو بند است در هر يكى نصف ديه ابهاماست. (يزدى)
[5] بنا بر مشهور، لكن اطلاق حكم خالى از اشكال نيست. (يزدى)
[1] كافى 7: 312، حديث 10 و 5. وسائل 29: 337 و 378، حديث 1 و 3.
[2] شيخ طوسى، خلاف 5: 211 مسأله 93 و صفحه 248 مسأله 50. ابن حمزه، وسيله: 452. ابن زهره، غنيه: 418. قطب الدين كيدرى: 506.