رسول خدا ص به امير المؤمنين ع فرمود زبان عباس را جدا كن، عباس گويد سوگند بخدا اين فرموده از روز خثعم كه به ديار ما ريختند بر من سختر گذشت و زيادتر ناراحت كرد. على دست مرا گرفت و مرا برد و آنجا اگر ميدانستم كسى هست كه مرا شفاعت كند بدو متوسل ميشدم بعلى ع عرضكردم اكنون زبان مرا ميبرى؟ فرمود آرى من مأموريت خود را انجام ميدهم و بالاخره مرا در آبگاهها و راحتگاههاى شتران كه از حصير و شاخهاى درخت خرما ساخته بودند آورد و فرمود ميان چهار تا صد شتر را براى خود انتخاب كن من دانستم كه تمام انديشه‌هايى كه از محل حركت تا اينجا نموده و نيز اعتراضم نابجا بوده خجالت كشيده گفتم پدر و مادرم فداى شما چقدر خانواده كريم و بردبار و دانا هستيد. على ع فرمود رسول خدا ص ترا در رديف مهاجران قرار داد و چهار شتر بتو مرحمت كرد اگر ميخواهى همان چهار شتر را بگير و اگر ميخواهى صد شتر را در دست اختيار درآور عرضكردم اينك خواسته خود را باراده شما واميگذارم تا شما چه فرمائيد فرمود من ميگويم آنچه را پيغمبر بتو اعطا كرده بپذير و خوشنود باش گفت پذيرفتم و بدستور عمل كردم.

فصل- 39 [اعتراض ذو الثدية به تقسيم غنائم و سخن پيامبر كه على او را مى كشد]

هنگامى كه رسول خدا ص غنائم حنين را تقسيم كرد مرد دراز اندام گندم‌گون پشت‌خميده‌اى كه اثر سجود در ميان دو چشمش ديده ميشد درآمده بدون آنكه به پيغمبر شخصا توجه كرده باشد سلام عمومى كرده بعرض رسانيد از كيفيت بخش غنائم حنين كه تحت نظر شما به افراد داده شد كاملا اطلاع پيدا كردم رسول خدا ص فرمود عقيده تو در اين خصوص چيست و چگونه يافتى؟ عرضكرد عقيده من آنست كه بعدالت رفتار نكردى.

رسول خدا ص خشمگين شده فرمود واى بر تو هنگامى كه دادگرى را نزد من نيابى چه شخصى‌