responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 123

كرد، جوان باز هم به چهره‌ى پدرش نظر انداخت، پيامبر فرمودند: اگر ميل دارى بگو و اگر علاقه ندارى سكوت كن. جوان با كمال ميل و بدون ملاحظه كردن وضع پدر، شهادتين گفت و از دنيا رفت! پيامبر به پدر آن جوان فرمودند: او را به ما واگذار. سپس به اصحاب دستور داد او را غسل دهيد و كفن كنيد و نزد من آوريد تا بر او نماز بخوانم، آنگاه از خانه‌ى يهودى خارج شد در حالى كه مى‌گفت: خدا را سپاس مى‌گويم كه امروز انسانى را به وسيله‌ى من از آتش جهنم نجات داد[1]!

توبه‌ى مردى باديه نشين از كفر و بت پرستى‌

امام صادق 7 مى‌فرمايند: رسول خدا 6 و سلم به سوى بعضى از جنگهايش در حركت بود، به يارانش فرمودند: از بعضى از راههاى ميان دو گردنه، مردى بر شما ظاهر مى‌گردد كه سه روز است پيمانى از ابليس بر عهده ندارد، چيزى درنگ نكردند كه مردى بيابانى به جانب آنان آمد، پوستش بر استخوانش خشكيده بود، دو چشمش در حدقه پنهان مى‌نمود، دو لبش از خوردن گياه بيابان به سبزى مى‌زد. در ابتداى برخوردش با سپاه، سراغ رسول خدا را گرفت، رسول حق را به او معرفى كردند، به پيامبر عرضه داشت: اسلام را به من ارائه كن، فرمودند: بگو اشهد ان لا اله الا اللّه وانى محمد رسول اللّه‌. گفت: به اين دو حقيقت اقرار كردم، حضرت فرمودند: نمازهاى پنجگانه را بخوان، روزه‌ى ماه رمضان را بگير، گفت: پذيرفتم، فرمودند: حج بجاى آور، زكات بپرداز و از جنابت غسل كن. گفت: پذيرفتم. سپس شتر مرد بيابانى عقب ماند، رسول خدا پس از اندكى حركت ايستادند و درباره‌ى مرد بيابانى از اصحابشان پرسيدند، مردم به عقب برگشتند و به جستجوى وضع او برآمدند، در آخر لشكرگاه ديدند


[1] - امالى صدوق: 397، المجلس الثانى والستون، حديث 10؛ بحار الأنوار: 6/ 26، باب 20، حديث 27.

نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 123
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست