راه زندگى خود ومادرش را اداره مىكرد. وى
با وجود عشق و محبّت زياد به پيامبر موفق به ديدار آن حضرت نشده بود. روزى از مادر
اجازه خواست كه به زيارت رسول خدا (ص) درمدينه برود. مادرش اجازه داد، ولى شرط كرد
كه بيش از نصف روز در مدينه نماند. اويس، راه مدينه را در پيش گرفت و پس ازتحمّل
رنج و زحمت، به خانه پيغمبر رسيد، ولى رسول خدا تشريف نداشت. اويس مدتى درانتظار
ماند ولى آن حضرت باز نگشت. او طبق وعدهاى كه به مادرش داده بود، بدون زيارت
پيامبر ازمدينه به ديار خويش باز گشت. چون آن حضرت به خانه برگشت و از آمدن اويس
قرنى آگاه شد، فرمود: اويس، نورى درخانه ما هديه گذاشت و رفت. همچنين درباره او
فرمود:
نسيم بهشتى از جانب قرن مىوزد، اى اويس قرن بسيار مشتاق ديدارت
هستم.[1]
سفارش امام زمان (عج) نسبت به احترام پدر
سيد محمود موسوى نجفى معروف به هندى از زهّاد زمان خويش بود و در حرم
حضرت امير (ع) نماز جماعت مىخواند. وى از يكى از علما نقل كرده است، كه وى دوستى
داشت كه در حمام كار مىكرد. او گفته بود: پدر پيرى داشتم كه از كار افتاده بود.
من به او خيلى احترام مىگذاشتم وهميشه به كارهايش رسيدگى مىكردم،
بجز شبهاى چهارشنبه كه به شوق ديدار امام زمان (عج) به مسجد سهله مىرفتم. پس
ازچهل شب چهارشنبه كه با اميد زيادى باز مىگشتم؛ بين راه شخصى را ديدم كه چهرهاى
نورانى داشت و بر اسب سوار بود. نزديك من رسيد و مرا با نام صدا كرد. آن گاه سه
مرتبه به من فرمود: برتو باد كه از پدر پيرت مراقبت كنى و به او احترام گذارى.
ناگهان از نظرم ناپديد شد. لحظهاى انديشيدم. سپس متوجه شدم كه اين همان كسى است
كه چهل شب به شوق ديدارش به مسجد سهله مى رفتم. از آن پس به خاطر فرمايش آن حضرت
پدر را رها نكردم و مانند يك خدمتكار به كارهايش رسيدگى مىكردم.[2]