به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما (در يارى اسلام) مانند رفتار شما
بود (ودر پيكار با دشمن مانند شما سستى و سهل انگارى مىكرديم) پايهاى براى دين
بر قرار واستوار نمىشد و شاخهاى براى ايمان سبز و بارور نمىگرديد.
ب- تضعيف و تعطيل رهبرى حق:
نمونههاى تضعيف وتعطيل رهبرى در تاريخ اسلام زياد به چشم مىخورد،
از جمله حضرت على (ع) خطاب به مردمى كه فرمان جهادش را اطاعت نكردند، مىفرمايد:
«خدا شما را بكشد كهدل مرا چركين كرده، سينهام رااز خشم آكنديد و
در هر نفس پى درپى، غم واندوه به من خورانديد و به سبب نافرمانى و بى اعتنايى به
من، رأى و تدبيرم را فاسد كرديد، تا اينكه قريش گفتند: پسر ابى طالب، مردِ دليرى
است و ليكن دانش رزمى ندارد.
حواله پدرشان به خدا! آيا هيچ يك از آنان ممارست و جديّت مرا در جنگ
داشته و پيش قدمى و ايستادگى او بيشتر ازمن بوده است؟ هنوز به سنّ بيست سالگى نرسيده
بودم كه وارد جنگ شدم و اكنون زياده از شصت سال از عمرم مىگذرد و هنوز در حال
نبردم، ليكن چه كنم؟ كسى كه اطاعت نشود، رأى و تدبيرش سودى ندارد.»[2]
امام حسن مجتبى عليهالسلام نيز پس از آنكه بى وفايى، سستى و نفاق
فرماندهان و ساير يارانش را ديد، صلح معاويه بر آن حضرت تحميل شد، به آنان فرمود:
«به خدا سوگند! اگر ياورى داشتم، كار را به معاويه نمى گذاشتم. به
خدا و رسول خدا سوگند! خلافت بر بنى اميّه حرام است.»[3]