حبيبخدا 6 مىيابد و تا
آنجا پيش مىرود كه از محرمان حريم عترت مىگردد.
قرآن كريم سرچشمه معرفت و راههاى شكوفايى و موانع كارآمدى آن را
بارها خاطرنشان كرده است. در سوره شمس پس از قسمهاى مكرر كه آخرين آنها سوگند به
نفس و جان آدمى است، مىفرمايد: «سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام
كرد».[1]
مراد از الهام همان علم است كه بهصورت تصور و تصديق در جان آدمى
نهاده شده است.
الهامِ فجور و تقوا از جانب خداوند بدين معنا است كه بدى و نيكى
رفتار انسان را بهطور فطرى به او آموخته است؛ مثلًا انسان بهطور آشكار قادر است
پليدى خوردن مال يتيم را از مصرف اموال خويش، تميز دهد.[2]
و در سوره روم مىفرمايد:
پس روى خويش را به سوى دين يكتا پرستى فرا دار، در حالى كه از همه
كيشها روى برتافتهاى و حقگرا هستى، به همان فطرتى كه خدا مردم را بر آن آفريده
است. آفرينش خداى [فطرت توحيدى] را دگرگونى نيست. اين است دين راست و استوار، ولى
بيشتر مردم نمىدانند.[3]
در اين آيه دين كه مجموعهاى از باورها و تعاليم اخلاقى، حقوقى و ...
است، امرى فطرى انگاشته شده است كه شناسايى و گرايش به آن در سرشت آدمى نهادينه
گشته است.[4]
3. وحى
دو راهكار پيشگفته اگرچه در بسيارى موارد راهگشاىاند، لكن كارآمدى
آنها منحصر به امور كلى و اصولى است و در مقام تعيين و تفصيل جزئيات، سخت
آسيبپذير، ناكارآمد و اختلاف برانگيزند.
بر همين اساس در نظامهاى اخلاقى مبتنى بر خدامحورى، «وحى» رهيافت
سومى است كه دو طريق پيشين را تكميل مىكند. وحى بهدليل توانمندى در تعيين و
تفسير مفاهيم اخلاقى و پرداختن به جزئيات آنها نقش اول را در باب شناسايى عمل
اخلاقى دارد؛ اگرچه
[1] - فَأَلْهَمَها فُجورَها و تقواها.( سوره شمس، آيه
8.)