عمر بن الخطاب زندگانى ساده و بىآلايشى داشت و امراى مسلمين را از
زياده روى در معيشت منع مىكرد. وقتى مسلمانان كوفه كه در خانههاى محقر و ساخته
از نى مىزيستند، از وى اجازه خواستند كه منزل از خشت بر آورند. وى در جواب نوشت
كه لَا تَطَاوَلوُا فِى الْبُنْيَانِ (خود نمايى و زياده روى در ساختمان مكنيد.) و
به گروهى از آنان كه نزد او آمدند گفت كه بيش از حد حاجت خانه مسازيد. و به همين
مناسبت هنگامى كه سعد بن ابى وقاص در كوفه قصرى بر آورد خليفه نامهاى اعتراض آميز
به وى نوشت و دستور داد تا در آن قصر را پاك سوختند تا ميان او و مردم فاصله و
جدايى نباشد.
تاريخ طبرى، طبع مصر، ج 4، ص 191، 193. [ص 510 شرح مثنوى]
[ «اى برادر چون ببينى قصر او؟»]
111-
اى برادر چون ببينى قصر او
چون كه در چشم دلت رُسته است مو
چشمِ دل از مو و علّت پاك آر
وانگه آن ديدارِ قصرش چشم دار
... ممكن است تعبير: قصر او ناظر باشد بدين
روايت: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ انَّهُ قَالَ مَا كَانَ شَيْءٌ احَبَّ
الَىَّ انْ اعْلَمَهُ مِنْ امْرِ عُمَرَ فَرْأَيْتُ فِى الْمَنَامِ قَصْراً
فَقُلْتُ لِمَنْ هَذَا قَالُوا لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ. (آوردهاند كه عبد الله
عمر گفت دانستن هيچ چيز را آن چنان دوست نمىداشتم كه پايان كار عمر را. تا شبى
قصرى را در خواب ديدم گفتم اين قصر از آن كيست؟ گفتند از آنِ عمر بن خطاب است.)
حلية الاولياء، طبع مصر، ج 1، ص 54 نظير آن حديثى نيز نقل كردهاند، جامع صغير ج
2، ص 13 [ص 512 شرح مثنوى]
[ «لاجرم جوينده يابنده بود»]
112-
«جُست
او را تاش چون بنده بُوَد
لا جرم جوينده يابنده بُوَد
«جوينده يابنده بود» مَثَل است و اصل آن به
تازى چنين است: مَنْ طَلَبَ وَجَدَ[1].
عيون الاخبار، طبع مصر، ج 4، ص 137 مَنْ طَلَبَ شَيْئاً وَجَدَ. مجمع
الامثال مىدانى، طبع ايران، ص 640. مَنْ طَلَبَ شَيْئاً وَجَدَهُ وَ انْ لَمْ
يَجدْهُ يُوشَكْ انْ يَقَعَ قَريباً منْهُ [1]. كتاب المعمرين