responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 578

[شفقت موسى گوسفند را]

1031-

«گوسفندى از كليم الله گريخت‌

پاى موسى آبله شد نعل ريخت‌

مأخذ آن روايت ذيل است:

چنان خواندم در اخبار موسى- 7-، كه بدان وقت كه شبانى مى‌كرد، يك شب گوسفندى را سوى حظيره مى‌راند. وقت نماز بود و شبى تاريك. و باران بنيرو آمد. چون نزديك حظيره رسيد بره‌اى بگريخت. موسى- 7- تنگ دل شد و بر اثر وى بدويد بدان جمله كه چون دريابد چوبش بزند. چون بگرفتش دلش بر وى بسوخت و بر كنار نهاد وى را. و دست بر سر وى فرود آورد و گفت اى بى‌چاره درويش، در پس بيمى نه و در پيش اميدى نه. چرا گريختى و مادر را يله كردى؟ و هر چند كه در ازل رفته بود كه وى پيغمبرى خواهد بود بدين ترحم كه بكرد نبوّت بر وى مستحكم‌تر شد. تاريخ بيهقى، به اهتمام دكتر غنى و دكتر فياض، چاپ تهران، ص 205- نيز رجوع كنيد به: سياست نامه خواجه نظام الملك، به تصحيح عباس اقبال، چاپ تهران، ص 181.

[ص 215 قصص مثنوى‌]

[با شبانى انبياء خو كرده‌]

1032-

«مصطفى فرمود كه خود هر نبى‌

كرد چوپانيش برنا يا صَبى‌

بى بى‌شبانى كردن و آن امتحان‌

حق ندادش پيشوايىِّ جهان‌

تا شود پيدا وقار و صبرشان‌

كردشان پيش از نبوّت حق، شبان‌

گفت سايل هم تو نيز اى پهلوان‌

گفت من هم بوده‌ام دهرى شُبان‌

مقصود خبر ذيل است:

عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ عَن النَبىِّ 6 قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبياً إلَّا رَعَى الْغَنَمَ فَقَالَ أَصْحَابُهُ وَ أَنْتَ فَقَالَ نَعَمْ كُنْتُ أَرْعَاهَا عَلَى قَرَاريطَ لَاهْل مَكَّةَ[1].

بخارى، ج 2، ص 22

عَنْ جَابر بْن عَبْد اللَّه قَالَ كُنَّا مَعَ النَّبىِّ 6 بمَرِّ الظَّهرَانَ وَ نَحْنُ نَجْتني الْكَبَاثَ فَقَالَ النَّبىُّ 6 عَلَيْكُمْ بالاسْوَد منْهُ قَالَ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّه كَأَنَّكَ رَعَيْتَ الْغَنَمَ قَالَ نَعَمْ وَ هَلْ منْ نَبىٍّ الَّا وَ قَدْ رَعَاهَا[2].

مسلم، ج 6، ص 125، بخارى، ج 3، ص 194، ربيع الابرار، باب الشجر و النبات.

مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبيًّا الَّا رَاعَي غَنَمَ‌[3].

كنوز الحقائق، ص 117 [ص 215 احاديث مثنوى‌]


[1] - ابو هريره از پيامبر6 نقل كرده است كه فرمود خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاده مگر اين كه مدتى چوپانى كرده است. اصحاب پرسيدند آيا اين ويژگى آن حضرت را نيز شامل مى‌شود؟ فرمود آرى. من هم مدتى براى مردم مكه در قراريط چوپانى كرده‌ام.( قراريط نام محلى خارج از مكه بوده است).

[2] - از جابر بن عبد اللّه نقل شده كه با پيامبر6 در مرّ ظهران( قريه‌اى است در مكه) بوديم. در آنجا به چيدن ميوه درخت اراك پرداختيم. آن حضرت فرمود سياه آن را بچينيد.( چون سبز اين ميوه نارس و براى خوردن نامناسب است).

پرسيديم اى رسول خدا به نظر مى‌رسد شما مدّتى چوپان بوده‌ايد؟( چون آنها با اين درختها آشنا هستند و از برگ آن به گوسفندان خود مى‌خورانند و خود از ميوه آن مى‌خورند.) فرمود آرى اين چنين است. و مگر پيامبرى بوده است كه چوپانى نكرده باشد؟

[3] - خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اين كه مدّتى گوسفند چرانيد.

( به نظر مى‌رسد الْغَنَمَ صحيح باشد به جاى غَنَمَ)

نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 578
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست