جامع صغير، ج 2، ص 53 [ص 209 احاديث مثنوى] كه به وجوه مختلف روايت
شده است.
[رهبانيت در دين ما نيست]
998-
«بهر
اين كرده است منع آن با شكوه
از ترهّب و از شدن خلوت به كوه
مراد حديثى است كه در ذيل شماره (903) ذكر شده است.
[ص 209 احاديث مثنوى]
[موش و غوك]
999-
«از
قضا موشى و چغزى با وفا
بر لب جو گشته بودند آشنا
به نظر استاد فقيد نيكلسن در حواشى و توضيحات مثنوى، مأخذ اين حكايت
يكى از داستانهاى منسوب به ازوپ است بدين گونه:
موشى صحرايى با قورباغهاى طرح دوستى افكند. قورباغه از سر خبث طينت
پنجه خود را به پاى موش بست و براى آب نوشيدن به لب بركهاى رفتند. آن گاه قورباغه
در آب جست. و موش نيز در آب افتاد و غرق شد. قرقى موش را روى آب ديد و به منقار
گرفت و پرواز كرد. قورباغه نيز كه به پاى موش بسته بود. طعمه قرقى شد.