responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 525

مقصود خبر ذيل است:

إِسْتَفْتِ قَلْبَكَ وَ إِنْ أَفْتَاكَ الْمُفْتُونَ‌[1].

اللمع لابى نصر السراج، طبع ليدن، ص 16، 45 و با تعبير «استفت نفسك» جامع صغير، ج 1، ص 39، حلية الاولياء، ج 9، ص 44. كنوز الحقائق، ص 12.

يَا وَابِصَةُ اسْتَفْتِ قَلْبَكَ اسْتَفْتِ صَدْرَكَ البِرَّ مَا اطْمَأَنَّ الَيْهِ الْقَلْبُ وَ اطْمَأَنَّتْ الَيْهِ النَّفْسُ وَ اْلِاثْمُ مَا حَاكَ فِى النَّفْسِ وَ تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَ انْ افْتَاكَ النَّاسُ وَ افْتُوكَ‌[2].

حلية الاولياء، ج 6، ص 255 [ص 188 احاديث مثنوى‌]

[قصه گنجشك و دام‌]

901-

رفت مرغى در ميان لاله‌زار

بود آنجا دام از بهر شكار

مأخذ آن حكايت ذيل است:

نَصَبَ رَجُلٌ مِنْ بَنِى اسْرَائِيلَ فَخا فَجَاءَتْ عُصْفُورَةٌ فَنَزَلَتْ عَلَيْهِ فَقَالَتْ مَالِى ارَاكَ مُنْحَنِياً قَالَ لِكَثْرَةٍ صَلَوَاتِى انْحَنَيْتُ قَالَتْ فَمَا لِى ارَاكَ بَادِيَةً عِظَامَكَ قَالَ لِكَثْرَةِ صِيَامِى بَدَتْ عِظَامِى قَالَتْ فَمَا لِى ارَى هَذَا الصُّوفَ عَلَيْكَ قَالَ لِزَهَادَتِى فِى الدُّنْيَا لبَسْتُ الصُّوفَ قَالَتْ فَمَا هَذَا الْعَصَا عِنْدَكَ قَالَ اتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَقضِي حَوَائِجِى قَالَتْ فَمَا هَذِهِ الْحَبَّةُ فِى يَدِكَ قَالَ قُرْبَانٌ انْ مَرَّ بِى مِسْكِينٌ نَاوَلْتُهُ ايَّاهُ قَالَتْ فَاِّنِى مِسْكِينَةٌ قَالَ فَخُذِيهَا فَدَنَتْ فَعَضَتْ عَلَى الْحَبَّةِ فَاذَا الْفَخُّ فِى عُنُقِهَا فَجَعَلَ تَقُولُ قَعِى قَعِى تَفْسِيرَهُ لَاغَرَّنِى نَاسِكٌ مُرَاءٍ بَعْدَكَ ابَداً[3].

عقد الفريد، ج 2، ص 59.

و در ربيع الابرار، باب العلم و الحكمة حكايت فوق بدين گونه نقل شده است:

قَالَ مَالِكُ بْنُ دِينَارٍ مَثَلُ قرَّاءِ هَذَا الزَّمَانِ كَرَجُلٍ نَصَبَ فَخا فَوَقَعَ عُصْفُورٌ قَرِيباً مِنْهُ فَقَالَ لِلْفَخِّ مَا غَيَّبَكَ فِى التُّرَابِ قَالَ التَّوَاضُعُ قَالَ فَلِمَ تَحَنَيَّتَ قَالَ لِطُولِ الْعِبَادَةِ قَالَ فَمَا هَذَا الْحَبُّ الْمُصْبوبُ قَالَ اعْدَدْتُهُ لِلصَّائِمِينَ قَالَ نِعْمَ الْجَارُ انْتَ فَلَمَّا غَابَتِ الشَّمْسُ‌


[1] - نظر واقعى را از دلت بخواه كه بگويد. هر چند فتوا دهندگان خلاف آن را فتوا دهند.

[2] - اى وابصه( نام كسى است، در لغت به معنى آتش و برق است) نظر واقع بينانه را از قلب و نفس خود، تا زمانى كه متكى و مطمئن به نيكى است و در درونش گناه جلوه‌اى ندارد، بخواه. هر چند مردم خلافش نظر و فتوا دهند.

[3] - مردى از بنى اسرائيل( براى شكار پرندگان) دامى گسترده بود. گنجشكى سر رسيد و( خطاب به دام) گفت چرا قدت را خميده مى‌بينم؟ گفت به سبب عبادت بيش از حدى است كه داشته‌ام. پرسيد چرا اين همه لاغر و استخوانى شده‌اى؟ گفت از بس روزه گرفته‌ام. پرسيد اين پشم براى چيست؟ گفت چون از دنيا بيزار گشته‌ام پشمينه پوش شدم. پرسيد آن چوب دستى براى چيست؟ گفت به آن تكيه مى‌كنم و با آن نيازهايم را برآورده مى‌سازم. پرسيد آن دانه در دستت براى چيست؟ گفت براى قربانى دادن و صدقه است. اگر مسكينى بر من بگذرد آن را تقديمش مى‌كنم. گفت حال كه چنين است بدان كه من يك مسكينم. مرا درياب. گفت از تو دريغ نيست. گنجشك همين طور كه به دانه نزديك مى‌شد دام به گردنش افتاد. آنگاه در تفسير واقعه چنين خطاب كرد: حقيقت را بر من روشن ساختى. بعد از اين ديگر هيچ زاهد ريا كارى فريبم نخواهد داد!

نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 525
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست