responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 500

[ «گفت آوه زان خر فحل فريد»]

865-

«همچو آن زن كاو ... خر بديد

گفت آوه زان خر فحل فريد

مأخذ آن حكايت ذيل است:

استَطرَقَت اعرَابيَّةٌ فَحلًا لحجرٍ لَهَا فَلَمَّا ادلَى رَأَت شَيئاً عَظيماً فَقَالَت لقَيِّمهَا نَحِّ الحجرَ فَوَ اللَّه مَا حَمَلَهُ منَ الرِّجَال حُرٌّ قَط وَ لَا منَ الخَيل جَوَادٌ قَط[1] (ربيع الابرار، باب الملح و المداعبات) و اين حكايت را انورى در قطعه‌اى كه از روى مشابهت وزن و بيت آخر آن، بدون شك مأخذ مولانا بوده به نظم آورده است:

روزى از بهر تماشا سوى دشت‌

چند زن بيرون شدند از مهتران‌

چون به صحرا ساعتى ماندند دير

چند خر ديدند در صحرا چران‌

و بقيه اين قطعه را كه به سبب ركاكت بعضى الفاظ نوشته نيامد در ديوان انورى مى‌توان ديد.

[ص 186 قصص مثنوى‌]


[1] - زنى باديه نشين( اولين بار بود كه) خرى را براى گشن گيرى ماده اسبش طلب كرده بود ولى آنچه ديد سخت او را به شگفت آورد. و در حالى كه ماده اسب را از محل دور مى‌كرد مى‌گفت قطعاً هيچ مردى و هيچ اسبى را توان داشتن چنين چيزى نيست!

نام کتاب : احاديث و قصص مثنوى نویسنده : فروزانفر، بديع الزمان    جلد : 1  صفحه : 500
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست