مأخذ آن مطلبى است كه در قصص الانبياء ثعلبى، ص 65 و حلية الاولياء،
ج 1، ص 20 و احياء العلوم، ج 4، ص 123 و تفسير ابو الفتوح، ج 3، ص 553 و ج 5، ص
184 و كشف المحجوب، صفحه 82 نقل شده و ما آن را از مأخذ اخير در اينجا مىنگاريم:
چنان كه نمرود آتش برافروخت و ابراهيم را- 7- اندر پله
منجنيق نهاد، جبرئيل- 7- آمد. و گفت هَل لَكَ من حَاجَةٍ؟ گفت امَّا
الَيْكَ فَلَا. به تو هيچ حاجت ندارم. گفت پس از خداى بخواه. گفت حَسبى من سُؤالي
علمُهُ بحَالى. مرا آن بس كه او مىداند كه به من چه مىرسد. و او به من داناتر از
من. او داند كه صلاح من در چه چيز است. [ص 149 قصص مثنوى]
[بهر عقبى كشتزار است اين جهان]
675-
«زان
كه داند كاين جهان كاشتن
هست بهر محشر و برداشتن
مستفاد است از حديثى كه در ذيل شماره (582) مذكور افتاد.
[ص 134 احاديث مثنوى]
[1] - كسى كه محبت مرا برگزيند به قتلش مىرسانم. و خود
نيز خون بهاى وى مىشوم.