جامع صغير، ج 2، ص 41 و با حذف ذيل روايت كنوز الحقائق، ص 74 و جامع
صغير، ج 1، ص 80 و تفسير ابو الفتوح، ج 5، ص 434 نيز رجوع كنيد به: اللآلىء
المصنوعة، ج 1، ص 46، 56، 84 كه اين حديث را جزو موضوعات آورده است. [ص 56 احاديث
مثنوى]
[قصّه خشكيدن چاه است و چشم!]
307-
«مقريى
مىخواند از روى كتاب
ماءُكُم غَوراً ز چشمه بندم آب
مأخذ آن حكايتى است كه در ذيل آيه
(قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً) در
تفسير ابو الفتوح رازى نقل شده است:
در آثار مىآيد كه يكى از جمله زنادقه بگذشت. به يكى كه مىخواند قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ
يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ[2]. گفت رجال شداد و مَعاول حداد، مردان قوى و كلنگهاى تيز. به شب
بخفت آب سياه در چشم او آمد. هاتفى آواز داد كه بيار آن مردان سخت و آن كلنگهاى
تيز را تا اين آب بگشايند. تفسير ابو الفتوح، جلد پنجم، ص 370 و در تفسير القرآن
الاوسط از امام موفق الدين احمد بن يوسف بن حسن بن رافع الكواشى (متوفى 680) در
ذيل آيه مذكور چنين آمده است:
«وَ تُليَتْ هَذه الْآيَةُ عنْدَ بَعْض الْمَجُوس فَقَالَ يَأْتى به
النُّفُوسُ وَ الْمَعَاولُ فَذَهَبَ مَاءُ عَيْنَيْه وَ عَمَى»[3].
تفسير القرآن الاوسط، نسخه كتاب خانه مجلس، شماره 976 در تفسير جلاء الاذهان و در
تفسير زوارى و مواهب عليّه نيز اين حكايت با مختصر تفاوتى نقل شده است.
در تفسير خطى كه از روى قراين در نيمه قرن نهم هجرى تحرير شده و در
تصرّف آقاى محيط طباطبايى است در ذيل آيه فوق چنين نوشته است:
(حكايت) آوردهاند محمد بن زكريا طبيب فلسفى اين آيه خواند و از
بىخودى خويش بر زبان
______________________________
[1] در تفسير قمى ج 2 ص 343 و بحارالأنوار ج 36 ص 171 باب 39 حديث
را در ذيل تفسير آيه الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ با تأويلش آوردهاند.
[1] - خورشيد و ماه همچون دو گاوى كه پايشان پى شده
باشد در آتش جهنم خواهند ماند. اگر خدا خواست نجاتشان مىدهد و گر نه همچنان در آتش
مىمانند.
[2] - بگو اگر آب چشمه شما در زمين فرو رفت، چه كسى شما
را آب روان خواهد داد؟( سوره ملك آيه 30).
[3] - اين آيه، نزد يك نفر زردشتى تلاوت شد. وى گفت به
كمك مردم و با استفاده از كلنگ، آب را( از زير زمين) بالا مىآوريم. در حال آب
چشمانش خشكيد و به كورى دچار شد.