بيرون آمد. و در يكى از منازل راه آبى يافت
كه به مذاق وى خوش آمد. و قمقمه خود را از آن پر كرد و به سوى آن شاه آمد. همين كه
چشم پادشاه بروى افتاد، قمقمهاش از مسكوك زر درآكند. نديمان شاه درين بخشش شگرف
با او سخن گفتند و سبب پرسيدند گفت اين اعرابى جز اين كه آورد چيزى نداشت و ما از
اين مسكوك زر بسيار داريم هنوز دست، دست اوست. از كتاب روح الارواح [ص 915 شرح
مثنوى]
[سامرى منفور خاص و عام شد]
170-
«خويش
و بىگانه شده از ما رَمان
بر مثال سامرى از مردمان
سامرى مطابق روايات يك تن از بنى اسرائيل [است] كه خاله زاده موسى
بود و گاوى زرّين ساخت. و از خاك پاى اسب جبرئيل، كفى در دهانش افشاند تا بانگ بر
آورد. و بنى اسرائيل آن گاو را پرستيدند به وقت آن كه موسى در كوه طور بود. موسى
بنى اسرائيل را گفت كه با وى نياميزند و نخورند و داد و ستد نكنند. او تنها ماند و
«حق تعالى وحشتى بر وى افكند تا هيچ كس با وى آرام نگرفت. نه پرى نه آدمى و نه
وحوش تا همچنان بمرد.» و بعضى گفتهاند كه اگر كسى دست بدو مىزد آن كس و سامرى هر
دو تب زده مىشدند.
تفسير طبرى، طبع مصر، ج 16، ص 137- 130، قصص الانبياء، ثعلبى، طبع
مصر، ص 178- 175، قصص الانبياء انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 220- 213.
[ص 963 شرح مثنوى]
[شد عيال اللَّه مخلوقات حق]
171-
«همچنين
از پشّه گيرى تا به پيل
شد عيالُ اللّه و حق نعْمَ المُعيل
اشاره است به حديث ذيل: [1]
الْخَلْقُ كلهم عيَالُ اللَّه.
كه در شماره (73) از همين كتاب سند آنرا مى توان ديد [ص 22 احاديث
مثنوى]
كافى ج 2 ص 164 باب الاهتمام بأمور المسلمين و و با تفاوت در جامع
صغير، ج 2، ص 11 و با تفاوت مختصر كنوز الحقائق، ص 62 [ص 10 احاديث مثنوى] (1)
همه مردم خانواده خدايند. بنا بر اين كسى كه براى اين خانواده سودمندتر باشد و بر
اهل خانهاى مسرت و خوشحالى بياورد نزد خدا محبوبترين خلق است و ادّعايش در خدا
دوستى صادقتر است.