نام کتاب : شُکر از شِکر شیرین تراست نویسنده : پوریزدی، رحمت جلد : 1 صفحه : 45
پادشاه که صدای مرد
فقیر را میشنید، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این
حرف چیست که مرتب فریاد میکنی؟ مرد فقیر با ناله
گفت: شکر میکنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم و چغندر با خود نیاوردم
وگرنه الآن دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد
خندید کیسهای زر به او بخشید تازندگیاش را سروسامان
دهد! و ازآنپس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامیکه فردی
به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آنهم باشد به کار میرود.[1]
[1]. حکایتی دیگر به همین مضمون برای این
مثل نقل میکنند. نانونمک، ص 478.
نام کتاب : شُکر از شِکر شیرین تراست نویسنده : پوریزدی، رحمت جلد : 1 صفحه : 45