responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شُکر از شِکر شیرین تراست نویسنده : پوریزدی، رحمت    جلد : 1  صفحه : 42

درآمدم دل‌تنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به‌جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ تره برخوان[1] است

آن که را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته مرغ بریان است[2]

خدا و بنده

خدا را بنده کآزمایش کند خدابنده باید ستایش کند[3]

وقتی خدای مهربان آدمی را در امتحان الهی قرار می دهند شایسته است بنده واقعی، شکر گزار و ستایش گر پروردگار باشد.

سپاس‌دار باش تا سزاوار نیکی باشی.[4]

اگر قدر نعمت را دانستی و شکر آن را به جا آوردی، لیاقت و شایستگی نعمت بیش تر و بهتر را داری.

مال، تن، جان

آفت چون به مال رسد شکر کن تا به تن نرسد و چون به تن رسید شکر کن به جان نرسد.[5]


[1] .سفره.

[2]. سعدی، گلستان، باب سوم، حکایت 18.

[3]. ادیب نیشابوری، امثال وحِکم دهخدا، ج 3، ص 716.

[4]. مرزبان‌نامه، امثال و حِکم دهخدا، ج 3، ص 942.

[5]. مرزبان‌نامه، دوازده هزار ضرب‌المثل فارسی، ص 42.

نام کتاب : شُکر از شِکر شیرین تراست نویسنده : پوریزدی، رحمت    جلد : 1  صفحه : 42
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست