نام کتاب : شُکر از شِکر شیرین تراست نویسنده : پوریزدی، رحمت جلد : 1 صفحه : 27
نزد آن درختى
بروم كه خود نكاشتهام، و براى نگهدارى آن زحمتى متحمّل نشدهام، آن را وسيله روزى
من قرار دادهاى، و اين تو هستى كه بر دل كسى مىاندازى تا آن را از من بخرد و من
با پول آن نانى را بخرم كه خود گندمش را نكاشتهام و تو آتش را براى من مسخّر
كردهاى، تا با آن غذا را طبخ كنم، و مرا طورى آفريدهاى كه با ميل و رغبت آن غذا
را بخورم، تا توان بندگى تو را داشته باشم، پس سپاس تو را پیرمرد
این حرفها را میزد و گریه میکرد. داود7 گفت: پسرم! بلند شو تا برويم،
كه من هرگز بندهاى را نديدهام تا اين حد شاكر باشد.[1]
غافلگیری نعمت
شخصی به امام صادق 7: گفت:
من از خدا خواستم مالی به من عطا کند، عطا کرد. از او فرزند خواستم به من
داد، خانه خواستم دعایم را مستجاب کرد میترسم از باب استدراج باشد که
هر چه میخواهم به من عطا میکند. حضرت فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ مَعَ
الْحَمْدِ فَلا» به خدا قسم اگر سپاسگزاری کنی، استدراج نیست.[2]
بنده ی شاکر
ابو حمزة از امام باقر 7: روايت كند كه فرمود: در بنیاسرائیل
مردى بود عابد كه از رزق و روزى محروم و به چیزی رو نمیکرد كه
بهرهاى از آن نصيبش گردد، زنى داشت كه خرجى او را میداد تا اينكه نزد آن
زن نيز چيزى نماند و