نام کتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 78
9. چون بدان
مكانى كه خدا بدو فرموده بود رسيدند ابراهيم در آنجا مذبح را بنا نمود و هيزم را
برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالاى هيزم بر مذبح گذاشت.
10.
و ابراهيم دست خود را دراز كرده كارد را گرفت تا پسر خوبش را ذبح نمايد.
11.
در حال فرشته خداوند از آسمان وى را ندا در داد و گفت اى ابراهيم اى ابراهيم، عرض
كرد لبيّك.
12.
گفت دست خود را بر پسر دراز مكن و بدو هيچ مكن زيرا كه الآن دانستم كه تو از خدا
مىترسى چون كه پسر يگانه خود را از من دريغ نداشتى.
13.
آن گاه ابراهيم چشمان خود را بلند كرده ديد كه اينك قوچى در عقب وى در بيشه به
شاخهايش گرفتار شده پس ابراهيم رفت و قوچ را گرفته آن را در عوض پسر خود براى
قربانى سوختنى گذرانيد.
15.
بار ديگر فرشته خداوند به ابراهيم از آسمان ندا در داد.
16.
و گفت خداوند مىگويد به ذات خود قسم مىخورم چون كه اين كار را كردى و پسر يگانه
خود را دريغ نداشتى.
17.
هر آينه تو را بركت دهم و ذريّت تو را كثير سازم مانند ستارگان آسمان و مثل
ريگهايى كه بر كناره درياست و ذريّت تو دروازههاى دشمنان خود را متصرّف خواهند
شد.
18.
و از ذريّت تو جميع امتهاى زمين بركت خواهند يافت، چون كه قول مرا شنيدى.
قهرمان
اين داستان از نظر يهوديان اسحاق است، كه شايد به گونهاى در لابه لاى قصه جاسازى
شده، به جهت علاقه شديد بنىاسرائيل به اينكه پدرشان آن قربانى عظيم باشد كه در
راه اطاعت پروردگار جان بركف نهاده و در نسلش بركت قرار داده شده است، اما تعبير
«تنها فرزندت»- كه خود دليلى بر پاكبازى ابراهيم در مقام امتثال فرمان پروردگار
است- با اينكه قربانى اسحاق باشد نمىسازد، چرا كه او چهارده سال از برادرش
اسماعيل كوچكتر بود. بنابراين تنها فرزند ابراهيم كه به قربانگاهش برد اسماعيل
بود و نه ديگرى.
شاهد
ديگر اين است: آن كه در نسلش بركاتى براى جهانيان بوده اسماعيل بوده،
نام کتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 78