نام کتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 280
زخم دارد؟
حال چه حقيقت داشته باشد يا نه؟ ثانيا. آيا چشم زخم، جدا از آنچه در قرآن آمده
تأثيرات منفى دارد؟
اما
در جهت اول، در قرآن هيچ سخنى يا اشارهاى به چشم زخم نيست، و اينكه يعقوب به
فرزاندن گفت «از يك در وارد نشويد» بدان جهت بود كه آنها پس از يك بار ناكامى،
دوباره به مصر سفر مىكردند. اگر مسأله ترس از چشم زخم بود، اين توصيه را در سفر
اوّل مطرح مىكرد بلكه در همه سفرها و رفت و آمدها، و مىگفت اساساً با هم حركت
نكنيد و طبيعتاً ورودشان در اين سفر بر يوسف خصوصيّتى نداشت.
گفتهاند:
علت اينكه در اين سفر چنين توصيهاى به ايشان كرد اين بود كه از نحوه روبرو شدن و
برخورد يوسف با هر يك از برادران و احساس وى در هنگام ديدن هر كدام، از ايشان
اطلاع حاصل كند و اينكه وقتى با برادر تنى و پدر و مادرىاش بنيامين روبرو مىشود
چهره و چشمانش چه واكنشى خواهد داشت.[1] شايد
يعقوب از همان پاسخ منفى عزيز مصر به برادران و اظهار اينكه برادر ديگرتان را بايد
بياوريد فهميده بود كه او خود يوسف است. پس با اين تجربه مىخواست به شخصيّتشناسى
عزيز مصر بپردازد كه شايد خود يوسف باشد، و اين چيزى بود كه با ورود يكباره و جمعى
ايشان بر عزيز به دست نمىآمد، و لذا يوسف وقتى برادرش بنيامين به صورت جداگانه بر
او وارد شد او را پناه داد و خود را به او معرفى كرد، و اين نشان مىدهد كه وى به
تنهايى بر او وارد شد و آنچه را يعقوب به فراست دريافته بود صورت تحقق پذيرفت، و
از همين قضيه، تيز هوشى يعقوب نيز روشن مىشود؛ چنان كه خداوند نيز مىفرمايد:
«وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ»[2]
يعنى فراست و درك بسيار نيرومند داشت.
ابراهيم
نخعى، از بزرگان تابعين، گويد: يعقوب عليه السلام به فراست دريافته بود كه عزيز
مصر همان پسرش يوسف است، ولى خداوند به او اجازه نداده بود كه آن را به صراحت
ابراز كند. پس چون پسرانش را به سوى وى روانه ساخت، سفارش كرد كه جدا جدا بر او
وارد شوند و هدفش اين بود كه بنيامين به تنهايى با يوسف روبرو شود؛