الف-
عدم اعتبار تاريخى احاديث و روايات مربوط به جمع قرآن
ونزبرو
«استنتاجهاى بحثانگيز و غير قطعى يوزف شاخت را در باب پيدايش متأخر احاديث مكتوب
فقهى و استناد بعدى آنها به پيامبر پذيرفته است. ونزبرو استنتاجهاى شاخت در
حوزهى فقه را بسط داد. آنها را در مورد قرآن و ديگر متون كهن به كار مىگيرد؛
نتيجه، اينكه اين متون مولّفاتى متأخر مىشوند كه يك يا دو قرن قديمىتر از تاريخ
واقعىشان وانمود مىشوند.»(Graham ، 1980،p .041) «متون عربى موجود در جامعه اسلامى حجم محدودى از نوشتههايى
را شامل مىشوند كه دستكم دو قرن پس از ظهور اسلام به وجود آمدهاند. اطلاعات و
محتويّات اين نوشتهها در پرتوگذر از حوادث آن دو قرن تأليف شدهاند و در واقع، در
بازگويى تاريخ صدر اسلام، دستى از دور بر آتش دارند.»(Rippin .op
.cit .p .251)
ب-
وحى نبودن قرآن از جانب خدا براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
ونزبرو
از يك سو به بررسى خود قرآن مىپردازد و طبيعت آن را نمايانگر تحوّلى سازمند در آن
مىداند و توضيح مىدهد كه اين متن از نقلهايى كاملًا مستقل فراهم آمده است كه هر
يك تحوّلى دراز آهنگ را از سر گذارندهاند تا در نهايت به بهرهگيرى از معدود
ساختارها و شيوه بلاغى به صورت يك مجموعه واحد، كنار هم قرار داده شدهاند. او از
ديگر سوى، صحت گزارشهاى تاريخى مسلمانان را زير سؤال مىبرد و تمام آنچه را در
روايات اسلامى درباره وحى و زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده
است، صرفاً گزارشهايى مىداند كه تنها در منابع متأخر اسلامى، مانند تفاسير قرن 8
و 9 ميلادى، يافت مىشوند و بس. بيرون از اين مجموعه، شاهدى بر صحت آنها وجود
ندارد؛ بدان سان كه اين مطالب را نمىتوان در منابع تاريخى غير مسلمانان هم عصر با
دوران بعثت و بعد از آن يافت، بر همين اساس، او نتيجه مىگيرد مراحلى را كه قرآن
طى كرده است تا به صورت يك متن «معتبر و رسمى» در آمده است و نيز نقشى كه در
پيدايش و تكامل جامعهى اسلامى داشته است، دقيقاً مشابه روندى بوده است كه كتاب
مقدس يهوديان از سنت شفاهى تا تدوين گذرانده است.»(Whelan ،p .2)
ديدگاه
آيتالله معرفت
اولين
پيش فرض و مبناى رهيافت زبان شناختى، عدم اعتبار تاريخى روايات و احاديث مربوط به
جمع قرآن است. همانگونه كه در رهيافت تاريخى مطرح شد، آيهالله معرفت پيش فرض عدم
اعتبار تاريخى روايات و احاديث را ردّ مىكند. دوّمين پيش فرض و مبناى رهيافت