نام کتاب : قرآن و فرهنگ زمانه نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 12
الْكافِرُونَ»[1]؛ ولى خداوند نمىگذارد؛ تا نور خود را كامل كند؛
هرچند كافران را خوش نيايد.
در
اين راستا، برخى باتلاشهاى بيهوده خود چونان ره گم كردگان سرگردان، شبهاتى بر روى
هم انباشتهاند، به سان تاريكى در تاريكى! «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ
اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[2].
شبهاتى
كه از گذشته تا امروز، بر گرد قرآن فراهم آمده، چند گونه است:
1.
برخى در اين واقعيت تشكيك كردهاند كه قرآن وحى مستقيم است واينكه پيامبر گرامى
اسلام آن را از ملكوت اعلى دريافت كرده؛ با اين دعوى كه امكان چنين چيزى نيست؛
سنخيتى ميان جهان قدسى والا با جهان پست مادى وجود ندارد. اين شبهه را در جاى خود
پاسخ گفتهايم كه اگر انسان به اقتضاى جنبه روحانى خود- كه حقيقت ذاتى او همين
است- به مرتبه كمال رسيده و روح او استعداد لازم را يافته باشد مىتواند با جهان
ملكوت مرتبط گردد.[3] برخى
پنداشتهاند كه قرآن مطالب پراكندهاى است كه پيامبر اسلام از زبان مردانى از اهل
كتاب برگرفته؛ چرا كه در سفرها و كوچهاى خود به شهرها و سرزمينهاى گوناگون، با
پيروان اديان آن روزِ جزيرة العرب ديدارها و برخوردهايى داشته است. در مكه و حجاز
نيز با مسيحيان و يهوديان ساكنِ آنجا ارتباط داشت:
او
افزون بر اينها، از سويداى آگاهى خود نيز- كه با چاشنى تعليمات محيط جامعه آن روز
همراه بود- الهام مىگرفت. در خلوتهايش در غار حرا، از نداى درون خويش چيزهايى
مىشنيد و از آن ميان، بهترين را گلچين مىكرد تا با نام وحى الهى و به نام قرآن
نازل شده، بر ديگران عرضه كند.