نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 288
قرار داده و گفته است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...[1]» و با اينگونه تصوّر براى طبقه
جمهور امكان درك موجودات ماوراى حسّ فراهم گرديده است، به اين معنا كه از آنچه هست
با كمك قوه متخيّله خود سنجيده، برايشان قابل پذيرش خواهد بود.
آنگاه
كه شريعت در صفات بارىتعالى سخن بگويد، راه شكّ و شبهه را بسته است. پس هرگاه بگويد
خدا نور است، حجابى از نور دارد. مؤمنان او را در آخرت نظاره كنند همچون آفتاب در
بلنداى روز. براى جمهور هيچگونه شك و شبههاى رخ نمىدهد و به ظاهر اين تعابير
گرفته بىترديد مىپذيرند.
همچنين
براى علما شبههاى دست نمىدهد، زيرا مىدانند كه مقصود ازاينگونه تعابير تنها
مزيد علم و يقين است. چه بسا اگر به عامه مردم گفته شود كه اين تعابير، ظاهرى بيش
نيست و حقيقت جز اين است، در آن صورت نپذيرفته اصلا زير بار نروند، زيرا پيش خود
چنين تصوّر مىكنند كه هر چه قابل حس نباشد وجود ندارد و هر نامحسوسى با عدم مساوى
است. مثلا اگر گفته شود: در آنجا موجودى هست كه داراى جسم نيست و هر چه از لوازم
جسميت مىدانند در او نيست، امكان تخيّل از آنان برداشته شده و چنين چيزى را معدوم
مطلق مىپندارند. مخصوصا اگر به آنان گفته شود نه از جهان بيرون است و نه در درون
جهان جايى دارد. نه بالا است و نه پايين. لذا هرگز شريعت تصريح به نفى جسميّت
نفرموده، صرفا گفته: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ
السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ...»[2].
«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ
الْخَبِيرُ ...»[3]».
گويد:
«و اگر تأمّل كنى خواهى يافت كه شريعت با آنكه براى مردم در افاده اينگونه معانى
به مثال پرداخته و راهى جز اين وجود نداشت تا آن را به پذيرش وادارد، در عين حال
علما را بر دقايق و اسرار اينگونه تعابير واقف ساخته، حقايق را بر ايشان مكشوف
نموده است.»[4].
پر
روشن است در تشبيه غير محسوس به محسوس، بهترين مثالى كه مىتواند