نمونه
سوم. گفتهاند: سه آيه نخست سوره يوسف مدنى است. جلال الدين سيوطى اين نظر را سست
مىداند، ولى عجيب است كه شخصيتى مانند ابو عبد الله زنجانى آن را پذيرفته است.[2]
در
استدلال به اينكه اين چند آيه مدنى است گفتهاند: چون كفار مكه از يهود خواستند كه
در مدينه درباره يوسف از پيامبر سؤال كنند، اين سه آيه نازل شد، در صورتى كه وقتى
تمام داستان قبلا در مكه نازل شده است معنى ندارد كه مقدمه آن در مدينه نازل شده
باشد. البته ممكن است بگوييم برعكس يهود از كفار و مشركين مكه خواستند كه درباره
داستان يوسف- عليه السلام- بپرسند و آنها پرسيدند و اين سوره نازل شد.
اسباب
نزول
در
اهميت شناخت اسباب نزول يا شأن نزول بايد گفت: قرآن- آنگونه كه مىدانيم- تدريجى و
در مناسبتهاى مختلف نازل شده است كه بر حسب اقتضا اگر حادثهاى پيش مىآمد يا
مسلمانان دچار مشكلى مىشدند، يك يا چند آيه و أحيانا يك سوره براى رفع مشكل نازل
مىگرديد. پرواضح است كه آيات نازلشده در هر مناسبتى، به همان حادثه و مناسبت نظر
دارد، پس اگر ابهام يا اشكالى در لفظ يا معناى آيه پديد آيد، بايد با شناخت آن
حادثه يا پيشامد، رفع اشكال كرد. در نتيجه براى دانستن معنى و تفسير كامل هر آيه،
بايد به شأن نزول آن رجوع كرد تا كاملا موضوع روشن شود وگرنه بدون مراجعه به شأن
نزول، أحيانا آيه در ابهام باقى مىماند. پس شأن نزول هريك مىتواند قرينهاى باشد
تا دلالت آيه را تكميل كند و بدون آن، دلالت آيه ناقص مىماند، مثلا در مورد آيه:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ
اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ...»[3]
اشكال شده است كه سعى ميان دو كوه صفا و مروه در حج و عمره از اركان است، چرا به
لفظ «لا جناح»[4] تعبير شده
است؟