نام کتاب : تاريخ قرآن نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 38
مقيد، مبهم
و مبيّن بسيار است كه مقتضاى ناسخ بودن، تأخير زمانى است از منسوخ.
همچنين
بقيه تقييدات و مخصوصا بيان مبهمات كه لازمه طبيعى و عادى آن فاصله زمانى است. پس
هرگز معقول نيست كه قرآن يكجا نازل شده باشد و نيز خود آيه «شَهْرُ
رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ..» و آيات
مشابه از گذشته حكايت دارند، به گونهاى كه شامل خود اين آيات نمىشوند. پس اين
آيات از چيز ديگر، جز خود خبر مىدهند و آن شروع نزول قرآن است. توضيح اينكه اين
آيات خود جزء قرآنند و اگر از تمامى قرآن خبر مىدادند كه در شب قدر نازل شده از
خود نيز خبر دادهاند. پس لازمه آن، اين است كه اين آيات نيز در شب قدر نازل شده
باشند و بايستى بدين صورت گفته شود: «الذى ينزل» يا «انا ننزله» تا اينكه حكايت از
زمان حال باشد، ولى اين آيات از غير خود خبر مىدهند و اين نيست جز آنكه بگوييم
منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است نه اينكه همه قرآن يكجا در اين شب
نازل شده باشد.
شيخ
مفيد- درباره گفتار صدوق كه براى قرآن دو نزول فرض كرده است: دفعى و تدريجى-
مىگويد:
منشأ
آنچه شيخ ابو جعفر صدوق برگزيده خبر واحدى است كه نه موجب علم مىشود تا آن را
باور كرد و نه موجب عمل مىگردد تا آن را تعبدا پذيرفت. بعلاوه نزول قرآن در حالات
گوناگون و در مناسبتهاى مختلف كه اسباب نزول خوانده مىشود، خود شاهدى است بر
نپذيرفتن ظاهر آن خبر؛ زيرا قرآن درباره جرياناتى سخن مىگويد كه پيش از حدوث آن
مفهومى ندارد و نمىتواند حقيقت باشد، مگر آنكه همان موقع نازل شده باشد. مثلا
قرآن از گفته منافقين خبر مىدهد: «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ
لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ»[1] و
يا گفتار مشركان را نقل مىكند «وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ
ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ ...»[2].
اين گونه خبرها از گذشته است، نمىشود پيش از زمان وقوع صادر شود.
اگر
شيخ ابو جعفر صدوق در اينكه قرآن يكجا نازل شده است بر روايات تكيه كرده باشد،
آنها نه موجب علمند و نه مايه يقين و در مقابل آنها روايات بسيارى است كه خلاف آن
را ثابت مىكند و قرآن را نازلشده در مناسبتهاى مختلف مىداند، برخى در