سر داشت و بينى و دهان خود را پوشانده بود. از قبل به مردم
رسيده بود كه حسين عليه السّلام به سويشان مىآيد لذا منتظر ورود حسين عليه
السّلام بودند، از اين رو وقتى عبيد الله وارد كوفه شد گمان كردند حسين عليه
السّلام آمده است بدين رو عبيد الله بر هر جماعتى مىگذشت به او سلام مىدادند،
مىگفتند: خوش آمدى يا بن رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم! خير مقدم، عبيد
الله ديد مردم به خاطر ورود حسين عليه السّلام [همان چيزى كه او بد داشت] به
يكديگر مژده مىدهند. لذا سخن مردم او را به خشم آورد، و گفت اى كاش آنها را به
حالتى غير از اين حالت مىديدم، وقتى جمعيت زياد شد، مسلم بن عمرو باهلى گفت: عقب
برويد، ايشان أمير عبيد الله بن زياد است. وقتى وارد قصر شد و مردم فهميدند او
عبيد الله زياد بود غم و اندوه سختى به جانشان نشست.[1]
اولين خطبه ابن زياد
در كوفه
(1) وقتى [عبيد الله]
در قصر مستقر گرديد و صبح شد بانگ برخاست: الصلاة جماعة [نماز جماعت]، مردم جمع
شدند، و عبيد الله از قصر خارج شد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: امير المؤمنين- كه
خدا توفيقش بدهد- فرماندارى شهر و مرزهايتان را به من سپرده است، مرا مأمور كرده
تا با مظلومتان با انصاف رفتار كنم، و به محرومينتان رسيدگى نمايم، و با افراد حرف
شنو و مطيعتان به نيكى و احسان معامله كنم، و با افراد مشكوك و گناهكار شما با شدت
برخورد نمايم، من از فرمانش پيروى خواهم كرد، و اوامرش را به اجرا خواهم گذارد، با
افراد نيكوكار و مطيع مثل پدرى مهربان خواهم بود، و شلاق و شمشيرم براى كسى كه از
فرمانم سرپيچى كند و با دستورم مخالفت نمايد بلند خواهد شد. پس هر كسى مواظب خود
باشد!
[1] تاريخ طبرى، 5: 358، ادامه خبر ابى عثمان و
رك: ارشاد شيخ مفيد، 2: 43.