بتاز»، از اين رو عمرو نزد ايشان آمد و گفت: اى گروه عكّ! على
مىداند كه شما قبيلهاى شامى هستيد، و بدين سبب قبيله عراقى همدان را براى نبرد
با شما بسيج كرده است، پس پايدار باشيد و امروز ساعتى سرهاى خود را به من سپاريد
كه حق به نقطه حسّاس خود رسيده است.
ابن مسروق و معاويه
ابن مسروق عكّى (از
سپاهيان معاويه به عكّيان) گفت:
لختى فرصتم دهيد[1] كه نزد
معاويه بروم، پس نزد او آمد و گفت: اى معاويه تكليف «هزار تن برابر دو هزار تن»[2] را بر ما
نه، و هر كه كشته شد پسر عمّش جاى وى را بگيرد، تا امروز چشم و دلت را آرام بخشيم
(و به نگرانى تو پايان دهيم).
پيكار عكّ و همدان
گفت: اين مهم با تو. پس
ابن مسروق نزد ياران خويش بازآمد و داستان را باز گفت، عكّيان گفتند: ما به جنگ
همدانيان مىرويم.
راوى گويد:
عكّيان پيش تاختند و از
آن سو سعيد بن قيس ندا در داد: اى همدانيان پاى آنان را پى كنيد[3]. تيغها، بيدريغ و
پياپى، پاى عكّيان را قطع مىكرد، در اين هنگامه ابو مسروق عكّى (به چارهجويى)
بانگ كرد: اى عكّيان، آن گونه كه اشتران زانو زنند به زانو در آييد. همگى به زانو
در آمدند و سپرها را برابر گرفتند و با نيزه مهاجمان را مىزدند[4]. (در آن حال) پيرى از
همدانيان فراز آمد و مىگفت: