به جان خودم كه منصفانه
دادمردى دادم و انصاف عادت من است و بينندگان در آوردگاه نيزهزنى مرا ديدند.
اگر اميدوار نبودم كه
(يارانم) فرصت ابراز دليرى را غنيمت شمرند[1]
و گرد ننگ و عار از دست و رخسار خود بشويند، مردانى غير از شما را براى پيكار فرا
مىخواندم، اما آيا رسم است كه نزديكان سلطان از او حمايت نكنند؟
آيا مىدانيد، با چه
سپاه دلاور انبوهى برابر شديد؟ سپاهى كه بيشه شيران را در هم مىنوردند، با
شهسواران و ناماوران عراق برابر شديد، سردارانى كه چون لهيب جنگ زبانه كشد دليرانه
مىكوشند.
هيچ يك از شهسواران شما
از زبده سواران آنان كمتر نبودند ولى آنچه خدا تقدير كرده است، همان شود.
[پوزش خواهى قريشيان
از معاويه]
راوى گويد:
چون قريشيان اين سخنان
را از معاويه شنيدند نزد وى آمدند و از او پوزش خواستند و موجبات خرسندى او را
فراهم ساختند.
[پيامهاى متبادل ميان
معاويه و عمرو]
[نصر] گفت: [عمرو بن شمر
براى ما روايت كرد:] چون جنگ شدّت يافت [و كار دشوار شد] معاويه به عمرو پيام داد
كه عكّ و اشعريان را در برابر همتايان خود قرار دهد. عمرو به معاويه پيام داد:
«همدان در برابر عكّ قرار گرفته است»، معاويه به او پيام باز پس فرستاد: «عكّ را
بر همدان
[1] متن« أن تبوءوا» و در شنهج[ أن تؤدبوا كه ادب
شوند].