به سوى شهسوار (رزمجويان[1]) تاختى؟ آنگاه كه در
صفّين با يك ديگر روياروى شديد، و به (نبرد) بزرگوار مردى كه فرزند بهترين بزرگمرد
است آمدى؟.
[هماوردى بشر بن عصمه
با ابن عقديّه]
راوى گفت:
بشر بن عصمه مزنى[2]- از مردم
كوفه كه به معاويه پيوسته بود- به ميدان آمده بود و هماورد مىطلبيد.
مالك بن جلاح[3] كه او را
ابن عقديّه[4] مىخواندند
و مردى پارسا بود برابر وى در آمد و در زمره انبوه سواران، مقابل يك ديگر رسيدند،
بشر بن عصمه او را غافلگير كرد و با نيزه ضربتى بر او زد كه ابن عقديّه به خاك
افتاد. آنگاه بشر بن عصمه[5] گفت:
من از خداوندگار و
آفريدگار خويش (به سبب نگرانى از آنچه بر سر) «موسوم سوار[7]» آوردم اميد (گذشت)
دارم،
[1] در متن« الى فارس الغاوين» آمده( ولى« غاوين»
به معنى گمراهان است و تعبير« شهسوار گمراهان» مناسبتى با فحواى شعر ندارد، شايد
اين كلمه، تحريف« الغازين رزمجويان» يا كلمهاى همگون آن بوده باشد. از اين رو به«
رزمجويان» ترجمه شد.- م.)
[2] متن از روى طبرى و مراجع شرح حال،« مزنى» و در
اصل[ مرنى]. بشر بن عصمة المزنى، يكى از اصحاب پيامبر( ص) است، شرح حالش در
الاستيعاب و الاصابة و لسان الميزان آمده. اين روايت در گمانگاه خود در شنهج
نيامده است.
[3] مالك بن جلاح بن صامت بن سدوس بن انسان بن
عتوارة، احد بن چشم بن معاوية بن بكر ابن هوازن. مرزبانى در معجم خود، 363 از او
نام برده است. در اصل[ مالك بن اللجلاج]، متن از روى طبرى و مرزبانى تصحيح شد.
[4]« العقديّة» نسبت مادرش بود و او بيشتر به نام
مادرى خود شهرت داشت و« عقد» نام قبيلهاى از بجيله، يا يمن است- طبرى و قاموس،(
عقد).
[5] كه ظاهرا چنان كه از فحواى شعرش مستفاد مىشود
از كرده خود پشيمان شده بود و بنا به روايت طبرى به درگاه خدا اظهار ندامت
مىكرد.- م.
[6] به روايت طبرى[ ... من مليكى تحاوزا از
خداوند اميد گذشت دارم.]
[7] در قاموس آمده است:« موسوم، نام اسب مالك بن
الجلاح بود.»( نظير دلدل سوار.- م.)