responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 593

احتجاجات ابان بن ابى عياش بر حسن بصرى‌

دو فضيلت امير المؤمنين عليه السّلام از لسان حسن بصرى‌

ابان مى‌گويد: در خانه ابو خليفه‌[1]، اين حديث را از سليم بنقل از سلمان براى حسن بصرى نقل كردم. حسن بصرى گفت: «بخدا قسم در باره على دو حديث شنيده‌ام كه هرگز آنها را نقل نكرده‌ام». و سپس جريان سلام ملائكه بر امير المؤمنين عليه السّلام‌[2] و حديث روز احد[3] را نقل كرد.

ابان مى‌گويد: من بعد از نقل او، آن دو حديث را در صحيفه سليم يافتم كه از


[1] ابو خليفه حجاج بن ابى عتاب ديلمى همان كسى است كه در زمان حجاج عده‌اى در بصره در خانه او مخفى شده بودند. به سرآغاز كتاب( ص 196) مراجعه شود.

[2] در بحار: ج 39 ص 95 از ابن عباس نقل مى‌كند كه گفت: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در شب جنگ بدر از مردم داوطلب خواست كه سراغ آب برود. امير المؤمنين عليه السّلام داوطلب شد و بيرون رفت. آن شب، شبى سرد همراه با وزش باد و تاريك بود. حضرت مشك آب را برداشت و بيرون آمد. وقتى به چاه رسيد، سطلى پيدا نكرد. بناچار داخل چاه شد و پائين رفت و مشك را پر كرد و بيرون آمد و براه افتاد. از مقابل او باد شديدى آمد. آن حضرت نشست تا ردّ شد و برخاست. سپس باد ديگرى وزيد و حضرت نشست تا آن هم ردّ شد و برخاست. سپس باد ديگرى وزيد و حضرت نشست تا ردّ شد.

وقتى آمد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد: يا ابا الحسن، چه چيزى تو را به تأخير انداخت؟ فرمود: با وزش بادى برخورد كردم و سپس وزش باد ديگرى و سپس با وزش ديگرى كه لرزه‌ام گرفته بود.

حضرت فرمود: اى على، مى‌دانى آن چه بود؟ عرض كرد: نه. فرمود: آن جبرئيل بود همراه هزار نفر از ملائكه، و او و آنها بر تو سلام كردند. سپس ميكائيل همراه هزار ملائكه عبور كرد، و او و آنها بر تو سلام كردند. سپس اسرافيل همراه هزار ملائكه عبور كردند، و او و آنها بر تو سلام كردند.

[3] در بحار: ج 20 ص 85 نقل مى‌كند كه در روز جنگ احد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اشاره كرد به گروهى از دشمن كه از طرف كوه احد پائين مى‌آمدند. امير المؤمنين عليه السّلام به آنها حمله كرد و آنان را فرارى داد. سپس به گروه ديگرى اشاره فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام بر آنها حمله كرد و آنان را فرارى داد. سپس به گروه ديگرى اشاره فرمود و باز بر آنها حمله كرد و آنان را فرارى داد.

جبرئيل آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه، ما و ملائكه از اين گونه فداكارى و مواسات على با تو تعجب كرديم. حضرت فرمود: چرا چنين نباشد در حالى كه او از من و من از اويم. جبرئيل گفت: من هم از شما هستم.

نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 593
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست