نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 564
مىزدم. آيا بر جانشين پيامبر خدا حمله مىكنيد[1]؟! بشارت باد
شما را بر بلا و از آسايش نااميد باشيد.
دفاع ابو ذر و مقداد و
عمار از امير المؤمنين عليه السّلام
سپس ابو ذر و مقداد و
عمار بپا خاستند و به على عليه السّلام عرض كردند: «چه دستور مىدهى؟ بخدا قسم اگر
امر كنى آنقدر شمشير مىزنيم تا كشته شويم».
حضرت فرمود: «خدا شما را
رحمت كند، دست نگهداريد و پيمان پيامبر و آنچه شما را بدان وصيّت كرده بياد
بياوريد». آنان هم دست نگه داشتند.
تهديد دوم به قتل براى
بيعت اجبارى
در حالى كه ابو بكر بر
منبر نشسته بود عمر به او گفت: چطور بالاى منبر نشستهاى در حالى كه اين (مرد)
نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمىخيزد در بين ما با تو بيعت كند؟
آيا دستور نمىدهى گردنش
زده شود[2]؟! اين در
حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهما السّلام بالاى سر امير المؤمنين عليه
السّلام ايستاده بودند. وقتى سخن عمر را شنيدند گريه كردند و صداى خود را بلند
كردند كه: «يا جدّاه، يا رسول اللَّه».
امير المؤمنين عليه
السّلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه نكنيد، بخدا قسم بر كشتن پدرتان
قادر نيستند. اين دو كمتر و ذليلتر و كوچكتر از آن هستند.
دفاع امّ ايمن و ام
سلمه از امير المؤمنين عليه السّلام
ام ايمن نوبيّه- كه در
كودكى پرستار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوده- و نيز امّ سلمه پيش آمدند و
گفتند: «اى عتيق[3]، چه زود حسد
خود را نسبت به آل محمّد عليهم السّلام آشكار ساختيد».
[1]« ب» و« د»: شمشيرم را بر دوشم مىگذارم و با
آن قومى را كه بر جانشين پيامبر و خليفه او در امّتش و پدر فرزندانش ادعاى اميرى
كنند مىزدم.