responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 503

اقرار ابو بكر به ورود در تابوت جهنم‌

محمد بن ابى بكر مى‌گويد: وقتى با او تنها ماندم به او گفتم: اى پدر، بگو: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‌». گفت: «هرگز نمى‌گويم و نمى‌توانم بگويم تا وارد آتش شوم و داخل تابوت گردم»! وقتى نام «تابوت» را آورد گمان كردم هذيان مى‌گويد. گفتم: كدام تابوت؟ گفت:

تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده است. در آن دوازده نفرند، از جمله من و اين رفيقم. گفتم: عمر؟ گفت: آرى، پس مقصودم كيست؟ و نيز ده نفر ديگر كه در چاهى‌[1] در جهنم هستيم. بر در آن چاه صخره‌اى است كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله‌ور كند آن صخره را بلند مى‌كند.

لعن عمر از زبان ابو بكر

گفتم: هذيان مى‌گويى؟ گفت: «نه بخدا قسم هذيان نمى‌گويم. خدا پسر صُهاك‌[2] را لعنت كند. او بود كه مرا از ياد خدا بازداشت بعد از آنكه برايم آمده بود، و او بد رفيقى بود[3]. خدا او را لعنت كند. صورت مرا به زمين بچسبان». من گونه او را به زمين چسباندم،


[1]-« ب» و« د»: و چشمه‌اى در چاهى.

[2] مقصود عمر است كه نام مادرش« صُهاك» بوده است.

[3] اين سخن ابو بكر مضمون دو آيه قرآن است كه مى‌فرمايد: يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‌ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا، يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا، لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا( سوره فرقان: آيات 27 تا 30) و آيه ديگر كه مى‌فرمايد: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ‌( سوره زخرف: آيات 36 تا 39).

در روضه كافى: ص 27 از امام باقر عليه السّلام حديثى در مورد اين دو آيه آورده است كه با سخنان ابو بكر هنگام مرگ تطابق كامل دارد. مى‌فرمايد: كه امير المؤمنين عليه السّلام هفت روز پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطابه‌اى براى مردم ايراد كرد و اين پس از جمع و تأليف قرآن بود. از جمله سخنانش در خطبه اين بود:« ... اگر لباس خلافت را آن دو نفر شقى از من غصب كرده و پوشيدند و در آنچه حقشان نبود با من نزاع كردند و با گمراهى مرتكب آن شدند و با جهالت عقد آن را بستند، آنچه بدان وارد شدند بد جايى بود و آنچه براى خود حاضر كردند بد چيزى است. آن دو در خانه‌هاى خود يك ديگر را لعنت مى‌كنند و هر كدام از ديگرى بيزارى مى‌جويد. هر گاه با رفيقش ملاقات مى‌كند به او مى‌گويد:« اى كاش بين من و تو فاصله مشرق و مغرب بود كه چه بد قرينى هستى». آن شقى‌تر با كمال پستى به او مى‌گويد:« اى كاش من ترا بعنوان دوست انتخاب نكرده بودم، تو مرا از ياد خدا گمراه كردى بعد از آنكه برايم آمد و شيطان انسان را خوار مى‌كند». من هستم ذكرى كه از آن گمراه شد و راهى كه از آن متمايل شد و ايمانى كه بدان كافر شد و قرآنى كه از آن كناره گرفت و دينى كه آن را تكذيب كرد و طريقى كه از آن اعراض كرد.

اگر چه در نعمتهاى زودگذر دنيا و غرور بى‌دوام آن چريدند و در همان حال بر سر پرتگاهى از آتش بودند، ولى آنان به بدترين ورود در نااميدترين گروه و ملعون ترين محل ورود وارد مى‌شوند. با لعنت بر يك ديگر فرياد مى‌كشند و با حسرت براى يك ديگر صدا بلند مى‌كنند. هيچ راحتى ندارند و از عذابشان خلاصى ندارند ...».

نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 503
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست