فرا خواندند. اين خانمها به صورت تصادفى به
سه گروه تقسيم شدند. از گروه اول خواسته شد تا به يك امتحان كوچك كتبى رياضى پاسخ
دهند. به گروه دوم پرسشنامهاى داده شد كه به ميراث آسيايى آنها تأكيد داشت و از
آنها پرسيده شده بود كه در خانه به چه زبانى تكلّم مىكنند و چه نوع غذايى
مىخورند؟ آيا غذاهاى سنّتى آسيايى را به غذاهاى غربى ترجيح مىدهند و مانند آن.
امتياز خانمهاى گروه دوم به طور چشمگيرى بالاتر از گروه اول (يعنى گروهى كه
امتحان رياضى داده بودند) بود. به سومين گروه، پرسشنامهاى داده شده بود كه به
حقيقت زن بودن آنها تأكيد داشت و با طرح سؤالاتى از آنها پرسيده شده بود كه آيا
ترجيح مىدهند در يك خوابگاه زنانه زندگى كنند يا يك خوابگاه مختلط؟ آيا آنها
احساس مىكنند كه حياطهاى دانشگاه در مجتمع دانشگاه براى آنها رضايتبخش است؟ نمره
اين گروه به طور چشمگيرى از گروه اول (گروهى كه امتحان رياضى داده بودند) كمتر
بود.
دقيقاً زنانى كه در يك مقوله به طور كليشهاى منفىنگر باشند، همان
مطلب بر ذهنشان باقى مىماند؛ براى نمونه، زنانى كه مىپندارند در
رياضى به خوبى مردان نيستند، تضعيف چشمگيرى در توانايى و قابليت خوب امتحان دادن
آنها ديده مىشود. حال اين زنان را با كليشهاى متفاوت در ذهنشان تصوّر كنيد. فرض
استعداد عالى آسيايىها در رياضى، به طور چشمگيرى توانايى زنان را در انجام
امتحانات رياضى افزايش مىدهد. اين