من در كتاب «چرا جنسيت داراى اهميت است؟»
تحقيقاتى را كه توسط خانم «دبورا يورگلون»[1]
با دو همكارش در مدرسه پزشكى هاروارد انجام شده بود، مرور و بررسى كردم. آن تحقيق
ثابت مىكرد مناطقى از مغز كه مربوط به احساسات منفى در دختران نوجوان است، با
مناطق زبانى فرد رابطه دارد؛ ولى در پسران نوجوان برعكس مىباشد و فعّاليت مغزى در
رابطه با احساسات منفى، اصولًا در هسته مغز و «آميگ دالا»[2]
مستقر است و با منطقه زبانى مغز رابطه نسبتاً ناچيزى دارد. براى بيشتر دختران در
پايه راهنمايى و دبيرستان آسان است كه به پرسشهايى مانند «اگر شما جاىX بوديد چه احساسى داشتيد؟»
جواب دهند؛ زيرا منطقهاى از مغز كه احساسات در آن واقع مىشود، بسيار نزديك
منطقهاى است كه صحبت كردن در آن اتفاق مىافتد.
براى پسران اين مورد اتفاق نمىافتد. براى پسران پاسخ به اين پرسشها
با روشى آشكار و صادقانه، آسان نيست. آنها ممكن است تلاش كنند تا پاسخى را كه فكر
مىكنند معلّم دوست دارد بشنود، بدهند كه كار بسيار دشوارى است. پرسش بهتر براى
پسران اين خواهد بود كه «چكار خواهيد كرد، اگرجاىX بوديد؟» اين پرسش ممكن است به نظر شبيه پرسش
قبلى باشد، امّا در واقع؛ پرسشى متفاوت و براى تمام پسران بسيار خوشايندتر و
صميمانهتر است و تمايل دارند به آن پاسخ دهند.