سخت كاركردن براى آنها شأن و بزرگى و
مردانگى و شجاعت بود.» اين مردها، جامعه سىسال پيش را به خاطر مىآورند كه در آن،
مردان جوان در خانه مردان مسنتر در بخش پرينس جورجز[1]
(يك طبقه متوسط و برجسته آفريقايى- آمريكايى حومه شهر واشنگتن دى- سى) جمع
مىشدند. اين بخش، كلوپهاى پسرانه زيادى داشت كه مردمپسند و رايج و پرمشترى بود.
اهل محل همچون مادر و پدر دوم بودند. اين را يكى از مردان پير گفت كه: «هيچ كس
درهاى خانهها را قفل نمىكرد.»
در سال 1970 كه كلوپهاى پسران بسته شد، همه چيز تغيير كرد. پسران
نوجوان (سيزده تا نوزده ساله) ديگر نمىخواهند با مردان پير صحبت كنند. مواد مخدر
به اجتماع حمله كرد و به دنبال آن جرم و بزه رواج يافت. اكنون اين مردان پير از
فقدان انگيزشى كه در پسران نوجوان و مردان جوان مىبينند، متنفّرند. تعدادى از اين
مردان جوان «حتّى نمىتوانند كارى به عنوان يك چشنده طعم كلوچه در كارخانه شيرينى
پزى داشته باشند.» يكى از مردان پير اين مطلب را با حالت شكايت و سرزنش گفت.
مطمئناً عوامل زيادى در بسته شدن كلوپهاى پسرانه وجود دارند. امّا
زمانى كه كلوپهاى پسرانه بسته شوند، ديگر محل مناسبى باقى نمىماند كه پدر
بزرگها، پدرها و پسران نوجوان از خانوادههاى مختلف بتوانند دور هم جمع شوند و از
تجربيات خود بگويند و ديگران را در آنها سهيم كنند.