در اينجا مقصود ما گفتگو در اين باره نيست كه آيا تغيير ماهيّت تصوير
عامه پسند پدر آمريكايى از رئيس خانواده خردمند به آدم نادان و گيج، خوب است يا
بد. آنچه در اينجا براى ما اهميت دارد، اين است كه اين تغيير شكل، تصوّر بزرگسالى
را در اذهان پسران آمريكايى بر هم ريخته است. چهل سال پيش، اگر به پسرى گفته
مىشد: «بزرگ شو.»، او مىدانست كه اين حرف چه معنايى دارد. معنايش اين بود كه
اجراى نقشى شبيه به هنرپيشههاى مرد فيلمهايى مشهور را كه در آن، نقش مردانى موفق
و ثابت قدم را بازى مىكردند به عهده بگيرد. امّا امروز اگر شما از پسرى بخواهيد
كه «بزرگ شو!» چه مفهومى دارد، به ذهن او خطور مىكند كه يعنى: شبيه چه كسى رفتار
كند.
امروز مرد شدن چه معنايى دارد، يك مرد بزرگسال بالغ؟
مرد شدن چه مفهومى دارد؟
من در مسافتى نه چندان دور از يك مدرسه كاملًا پسرانه زندگى مىكنم.
مدرسه پيش دانشگاهى جورج تون[1] در بتسدا
مريلند، همه ساله برنامهاى توسط گروههايى مركب از شانزده نفر از پسران همراه با
چهار بزرگسال، به مدّت 5 هفته در مناطق كوهستانى جمهورى دومينيكن اجرا