إِمْرَهَ إِلَّا لِلَّهِ»؟![1] قانون و حكومت مال خداست، اما مجرى
قانون كيست؟ آيا شما اين را هم مىگوئيد كه غير خدا كسى نبايد مجرى قانون باشد؟!
لذا در جواب اين سخن مىگويد: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ
أَمِيرٍ»؛ بالأخره انسانيت و جامعه بشرى، امير لازم دارد.
حاكم و فرمانروا لازم دارد؛ اين طبع انسانى است كه بايد زندگىاش با يك مجرى قانون
همراه باشد. بودن قانون كفايت نمىكند؛ بايد كسى باشد تا [در جايگاه] مجرى، قانون
را اجرا كند و بر اجراى دقيق و صحيح اين قانون نظارات كند.[2]
بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، كه همه جريانات و فعاليتهاى افراد
را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مىآيد، و
فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مىآيد. پس، براى اينكه هرج و مرج و عنان
گسيختگى پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود، چارهاى نيست جز تشكيل حكومت و انتظام
بخشيدن به همه امورى كه در كشور جريان مىيابد.[3]
2. اقسام حكومت
امام بزرگوار ما در اين مدت در عين هدايت مردم و گستردن دامنهى
آگاهى همگانى و كشاندن تودهى ميليونى به مبارزه، انديشهى حكومت اسلامى رانضج و
قوام بخشيد و در مقابل دو مكتب رائج سياسى عالم يعنى حكومت ديكتاتورى حزبى
كمونيستى در شوروى سابق و چين و اقمار آنها در اروپا و آفريقا و ديگر نقاط، و
حكومت هاى پارلمانى غربى كه سلطهى سرمايهداران و كمپانيها بر فكر و اخلاق و
سرنوشت مردم بنام دموكراسى بود، راه اسلامى را مطرح كرد كه در آن بر دو عنصر دين و
انسان بطور اساسى تكيه شده و ايمان