توحيد عبارتست از حاكميت اللَّه بر زندگى انسانها، نه فقط اينكه
انسان معتقد باشد كه يك خدايى هم هست. خب خود كفار قريش مگر معتقد به خدا نبودند
البته آنها شريك قائل بودند براى خدا، آن شركا را هم شفعاى خودشان مىدانستند پيش
پروردگار. توحيد به آن حادّ معناى توحيد عبارت از اين است كه در جامعه حاكميت خدا
باشد، خب حاكميت خدا به چيست؟ حاكميت خدا به اين است كه اولًا قوانين الهى در
جامعه جارى بشود، آن چيزى كه قانون الهى است او در جامعه اجرا بشود نه قوانين خاصّ
آمريكا يا قوانين خاصّ شوروى يا قوانين غربى و قوانين بشرى، قوانين منطبق باشد با
كتاب اللَّه ...[3] هر نوع
سلطهى معنوى و مادى از نظر اسلام بر انسانها ممنوع است؛ هم سلطهى فكرى و هم
سلطهى مادى؛ مادامى كه منتهى به خدا نباشد:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ
الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا
إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛[4] يعنى سلطهى فكرى و روحى رهبان و
احبار هم ربوبيت است و ممنوع است؛ سلطهى مادى فرعونى هم ربوبيت است و ممنوع است.
و حكومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسانها و لا غير. كه در اين آيهاى كه در
سورهى يوسف از قول حضرت يوسف ذكر شده اين معنا بطور كامل روشن مىشود: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها
أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ
إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ
[2] - بيانات رهبر معظم انقلاب در خطبههاى نماز جمعه
تهران 2/ 11/ 1366
[3] - بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع علماى شيعه و سنى
ايرانشهر 9/ 2/ 1365
[4] -( آنها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در
برابر خدا قرار دادند، و( همچنين) مسيح فرزند مريم را در حالى كه دستور نداشتند جز
خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه
همتايش قرار مىدهند!( توبه: 31)