صورت ضد اسلامى يا غير اسلامى ادامه پيدا
كند. دلايل اين كار واضح است:
چون برقرارى نظام سياسى غير اسلامى به معناى بىاجرا ماندن نظام
سياسى اسلام است.
همچنين به اين دليل كه هر نظام سياسى غير اسلامى نظامى شركآميز است،
چون حاكمش «طاغوت» است؛ و ما موظفيم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حيات آنان
دور كنيم و از بين ببريم.
و باز به اين دليل كه موظفيم شرايط اجتماعى مساعدى براى تربيت افراد
مؤمن و با فضيلت فراهم سازيم. و اين شرايط درست ضد شرايط حاكميت «طاغوت» و قدرتهاى
نارواست. شرايط اجتماعىاى كه ناشى از حاكميت «طاغوت» و نظام شركآميز است
لازمهاش همين فسادى است كه مىبينيد. اين همان
«فَسادٍ فِى الْأَرْض»[1] است كه بايد از بين برود؛ و مسببين آن به سزاى اعمال خود برسند. اين
همان فسادى است كه فرعون با سياست خود در كشور مصر به وجود آورد، و «إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ».[2] در اين شرايط اجتماعى و سياسى،
انسان مؤمن و متقى و عادل نمىتواند زندگى كند و بر ايمان و رفتار صالحش باقى
بماند. و دو راه در برابر خود دارد: يا اجباراً اعمالى مرتكب شود كه شركآميز و
ناصالح است. يا براى اينكه چنين اعمالى مرتكب نشود و تسليم اوامر و قوانين «طواغيت»
نشود با آنها مخالفت و مبارزه كند تا آن شرايط فاسد را از بين ببرد.
ما چاره نداريم جز اينكه دستگاههاى حكومتى فاسد و فاسدكننده را از
بين ببريم و هيأتهاى حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنيم. اين
وظيفهاى است كه همه مسلمانان در يكايك كشورهاى اسلامى بايد انجام بدهند، و انقلاب
سياسى اسلامى را به پيروزى برسانند.[3]