نام کتاب : ولايت فقيه انديشه اى كلامى نویسنده : شمس، على جلد : 1 صفحه : 77
حكومت و حاكم بشرى بىنياز مىدانستند و
مىگفتند مردم، خود بايد به كتاب خدا عمل كنند. با همين عقيده بود كه در برابر
حكومت علوى سر به شورش نهادند و حضرت على عليه السّلام هم در جواب فرمودند:
«كلمة حقّ يراد بها الباطل. نعم انّه لا حكم الّا للّه و لكن هؤلاء
يقولون لا امرة الّا للّه و انّه لا بدّ للنّاس من امير برّ او فاجر، يعمل فى
امرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر، و يبلغ اللّه فيها الآجال و يجمع به الفىء و
يقاتل به العدوّ و تأمن به السّبل و يؤخذ به للّضعيف من القوىّ، حتّى يستريح برّ و
يستراح من فاجر[1]؛ آرى، حكم
منحصرا از آن خداست؛ ولى اينان مىگويند؛ فرمانروا غير از خدا نيست، درحالىكه
مردم ناگزير از يك زمامدارند؛ چه نيك و چه بد تا مؤمن در زمامدارى او عمل صالح خود
را انجام دهد و كافر از دنيايش برخوردار گردد و روزگار زندگى ايشان سپرى شود.
به وسيله زمامدار غنايم جمع مىگردد و جهاد با دشمنان انجام مىپذيرد
و راهها امن شده و حقّ ضعيف از قوى گرفته مىشود، تا نيكوكار راحت بوده و مردم از
شرّ تبهكاران در امان باشند».
ولى پس از مدّتى، خوارج هم از اين عقيده دست برداشتند و با قبول اين
اصل كه به زمامدار نياز است، با عبد اللّه بن وهب راسبى بيعت كردند.[2] بيان امام على عليه السّلام درباره
لزوم حكومت و ضرورت وجود حاكم، از صراحت كافى برخوردار و با استدلال متقن و متينى
همراه است و مبناى