آزاد، خانه و خانواده و نسبتهاى خويشاوندى
به جاى دولت و كشور، ايجاد مىكند و حتى بدتر؛ ثروت را به جاى خزانههاى عمومى،
بهسمت اهداف خصوصى متوجه مىكند. بنابراين افلاطون پيشنهادِ گرفتن همه فرزندان از
والدينشان را بعد از تولد براى بزرگ شدن در مكانهاى مراقبت ملى، مطرح كرد. ماركس
وانگلس نيز به همين صورت. روسوى عاشق انسانيت يا به گفته خود «فرزند افلاطون»، 5
فرزند خود را به يك پرورشگاه تسليم كرد، جايى كه همه آنها فوراً در آن مُردند.
فمينيستهاى راديكال هميشه از بقيه ما خواستهاند كه از فرزندان آنها مراقبتكنيم
تا آنها بتوانند وقتشان را با مردان در بازار بگذرانند.
پس اين بود كه چالش اجتماعى اصلى براى نيروى قدرتمند ايدئولوژيكى كه
در اين قرن تحت پرچم نظام جمعگرايى (اصول اشتراكى)، در جهت رهايى يافتن از همه
رقابتها بر سر وفادارى به چرخش درآمده بود. دولت و كشور بايد تنها خانواده باشد.
وجهه اجتماعى خانواده خصوصى، با برداشتن برترىهاى مالياتى و قانونى سنتى آن و با
مورد تمسخر قرار دادن جذابيت دينى و اخلاقى پيوند زناشويى، پايان خواهد يافت. با
برداشتن همه اهداف برتر و يا مذهبى ازدواج، اين پيمان صرفاً يك معادله فعال،
اقتصادى حتى جنسى موقت بين افراد مستقل براى آسايش دو طرف، خواهد بود. آنچه كه در
سالهاى اخير در دموكراسىهاى ليبرال كذايى ما درباره گروهى از تعاريف مجدد ازدواج
بسيار آزار دهنده است،