كشور است) تحت پوشش دولت قرار مىگيرند كه
به شدت محتاج دلار مالياتى آنان است. چنين دولتهايى تمام تلاش خود را به كار
مىگيرند تا بتوانند تا حد امكان زنان و مردان بيشترى را به عنوان نيروى كار حفظ
كنند و اين كارمندان با دادن ماليات بچههاى خود را براى تربيت به مهدكودكهاى
دولتى و مؤسسات آموزشى دولتى بسپارند و براى بهرهمندى از رفاه اجتماعى تحت
برنامههاى دولتى باشند، به گونهاى كه در خانههاى دولتى اسكان بگيرند، براى
مراقبت از بيماران در بيمارستانهاى تحت نظارت دولت بسترى شوند و سالمندى خود را
در خانه سالمندان دولتى سپرى كنند.
به اين امر تن ندهيد، با آن مبارزه كنيد. اگر يك زن خوب دوستدارد كه
خارج از خانه كار كند مسألهاى نيست اما بدانيد كه ميليونها زن به اين دام
مىافتند و علاوه بر مالياتهاى بسيار سنگين كه استانداردهاى زندگى را پايين
مىآورد. آنچه آنها را به دام خود مىكشد، رويكرد بسيار عجيب جامعه درباره برابرى
است. اينجاست كه جامعه اصرار دارد بگويد: «زن و مرد گرچه به طور طبيعى از بسيارى
جهات با يكديگر تفاوت دارند اما بايد در همه چيز برابر باشند.» بنابراين من
مىگويم به جاى افتادن در چنين دام آشكارى بياييد مردان را تشويق كنيم كه تا حد
امكان مرد واقعى باشند، شغلهاى بهترى را بدست آورند، بيشتر كار كنند و درآمدشان
را افزايش دهند تا زنانشان مجبور به كار بيرون از خانه نشوند و به تربيت فرزندان
در خانه بپردازند.