دارد. بنابراين هنگامى كه اصول اخلاقى
برگرفته از افكارى باشد كه توسط افراد اتخاذ شده نه بر اساس توافق اجتماعى مانند
دستور رسمى بر رفتارهاى فردى، احاطه مىيابد. ما از تفكر راجع به دولت يا جامعه در
ابعادى بزرگتر از جمع اجزاى آن بازماندهايم و تنها به اجزا بسنده كردهايم.
در اين انتقال يا دگرگونى، همه ما مانند مدعيان فردى برابرى، در دولت
مانند موجودات اجرايى كه تنها توقعشان تحويل كالاها بهطور مساوى بين همه است، سر
كار گذاشته شدهايم پس بياييد حالا كارها را سر و سامان دهيم، از اعمال زور، ماليات،
وضع قانون و حكم دادگاه استفاده كنيم.
به عبارت ديگر، از اين پس، جر و بحثها متمركز بر كار جمعى براى چند
ديدگاه اخلاقى مشترك خيرخواهانه نيستند، بلكه بر سر رتبهبندى حقوق فردى براى آنچه
فكر مىكنيم مستحق آنيم، مىباشند.
تركهها و سنگها
زمانى كه من جوان بودم، پسرها و دخترها خيلى سر به سر يكديگر
مىگذاشتند. بعضى وقتها اين رفتار، ناشى از عصبانيت واقعى و گاهى اوقات از روى
شوخى و شيطنت بود. در دوران مدرسه، تا وقت ناهار يك پسر حتماً بايد دخترى را اذيت
مىكرد. خشونت عليه دختران، هميشه زبانى و كلامى بود. دختران هم هميشه يك پاسخ
داشتند و شعرى را كه از مادرانشان آموخته بودند با شور و شادى مىخواندند: