بهيچوجه نمىتواند تجويز كند! زيرا قبل از
آنكه كمترين فكرى درباره آمدن به استانبول داشته باشم و پيش از آنكه جمال نورانى
را زيارت كرده و بدانوسيله گرفتار شده باشم، يكى از وظايف مذهبى من، دفاع از ذات همايونى
و تقدير از اصل مقام خلافت بود. مقالاتى كه من در زمان توقف خود در اروپا براى
روزنامههاى پاريس و روسيه نوشتهام- علاوه بر مجله مرتب العروةالوثقى كه من خودم
آنرا منتشر مىساختم- سند محكمى هستند بر اينكه من مقام خلافت را هميشه از دل و
جان احترام مىگذاشتهام. اما علت اينكه من اين مقالاتى را كه با تقدير از مقام
شوكتمآب افندى زينت بخشيدهام، هرگز به شما تقديم نكردهام، اين بوده كه مانند
پارهاى از افراد كوتاهفكر و ناپاكدل، سعى نكرده باشم كه يك وفادارى ساختگى و
دروغين به شخص شما نشان دهم و اهميت آنها را در چشم جنابعالى بالا ببرم و يا شما
را بوسيله امورى تخيلى و موهوم، مانند غول بيابانى تحت تأثير قرار دهم. من دوست
دارم كه از همه اين اعمال كوچك و پست بدور باشم و علاوه، ميل دارم كه از راه
موقعيت شخصى و فضايل مادى و معنوى خودم ثابت كنم كه من يكى از دوستداران راستگو و
از مخلصين واقعى و از خيرخواهان صميمى شما هستم، اما افسوس كه من در اين راه
توفيقى بدست نياوردم. من هميشه خود را مانند شمشير برندهاى نظير ذوالفقار حيدر
كرار در تأييد مقام خلافت شما نهادهام، تا برضد دشمنان داخلى و خارجى بكار رود
اما اين امر، مورد قبول واقع نگرديد! وقتى من فرمان مقام خلافت را دريافتم كه در
آن نتيجه مطالعه و نظر مخلصانه مرا درباره امكانات ايجاد وحدت نيرومند در جهان
اسلام را خواسته بود، آنچنان احساس سرور و خوشبختى كردم كه گوئى هشت در بهشت بروى
من باز شده است. آنگاه خلاصهاى از انديشهها و مطالعات خود را دراين باره، برحسب
فرمان شما، يادداشت كرده و به آستان مقام خلافت تقديم داشتم. چون تاكنون حتى يك
كلمه هم در اينباره بزبان نيامده است، من متأسفانه به اين