پر از علماى اسلام است كه انگليسيها آنان را
از هندوستان به آن مملكت تبعيد كردهاند. كسان ديگر وقتى كه اين معامله را با
برادران و همدينان خود مشاهده كرده و متوجه شدند كه دير يا زود آنها نيز بهمان
سرنوشت گرفتار خواهند شد، از هند به شهر مقدس مكه پناه بردند. شكى نيست كه شما از
جريان فرار مولانا رحمتاللَّه و مولانا نوال افغانى و ساير علماء بزرگ كه هند را
ترك و به مكه پناه آوردهاند، بخوبى مستحضر بوده و مىدانيد كه چه بلائى بر سر
آنان آوردهاند. ما «توفيق» را خيلى پيش از نزول اين بلا و وقوع اين مصيبت خبردار
كرديم، ولى او از شدت حماقت چيزى را كه به نفع خودش بود نخواست بفهمد. مصر دروازه
مكه است و او با دست خودش درب آنرا به روى انگليسها باز نمود، علاجى نيست مگر
اينكه خدا به داد ما برسد وگرنه ديرى نخواهد گذشت كه حجاز را نيز از دست ما
بگيرند، آنوقت آيا ديگر براى ما مذهبى خواهد ماند؟ اين فاجعه بزرگ كه توفيقپاشا
به عالم اسلام وارد كرد، شامل حال بابعالى نيز مىشود، زيرا دولت عثمانى درميان
قدرتهاى اروپائى از اينكه مصر را در دست داشت هميشه بخود مىباليد، ولى حالا دراثر
نادانى و جهل توفيق آن قدرت و عظمت اسلامى را دچار فلاكتى كرده كه بهيچوجه نمىشود
از آن جلوگيرى نمود مگر با توسل با اسلحه و تحمل خسارت و زيان فوقالعاده ...***
واى بر سرزمين مصر! از بلائى كه بدست خود، خودش را گرفتار آن كرده است و دراثر جهل
«توفيق» پس از اينكه انگليسها همهجا را تصاحب كردند، حتى خود از گزند آنان مصون
نماند، انگليسها بهنامهها و اسناد شخصى توفيق دست يافتند و درميان آن اوراق
رونوشت احكامى را كه به عمرپاشا لطفى صادر كرده بود، پيدا كردند و در آنجا توفيق
دستور مىدهد كه در اسكندريه ايجاد شورش و قيام مصنوعى بنمايد! عمرپاشا نيز آن
دستور را عيناً انجام داده است، حالا انگليسها براى رسيدگى به اين جريان در لندن
كميسيون مخصوصى را تشكيل داده و درنظر دارند اين موضوع را بهانه كرده و توفيقپاشا
را خلع و پسرش عباس را بجاى او بگمارند و پس از اينكه