نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على جلد : 1 صفحه : 83
معاويه، سعيد بن عثمان خليفه است. او نزد
قوم خود، بنواميّه و پيروانش چنين موقعيتى داشت. اين باور و اعتقاد در نزد مردم،
تمام و قطعى بود و هرگز با اين عقيده نوبت به يزيد نمىرسيد تا جايى اين معنا را
به نظم در آوردند و در بين عموم مردم مشهور شده بود:
به خدا سوگند! يزيد به حكومت نخواهد رسيد و اگر در اين فكر باشد، به
قتل خواهد رسيد. فرمانرواى بعد از او (معاويه) سعيد است.
ابن كثير در البداية والنهايه در اين باره مىنويسد:
روزى سعيد بر معاويه وارد شد و به او گفت: شنيدهام تو مىخواهى يزيد
را به جانشينى معرفى كنى.
معاويه پاسخ داد: آرى!
سعيد گفت: تو همواره مورد عنايت پدرم بودى و به بركت خونخواهى پدر
من به اين مقام رسيدهاى! با اين حال تو فرزند خود را بر من مقدّم مىنمايى، در
حالى كه من از يزيد هم از جهت پدر و مادر و هم از جهات شخصيتى بر اين امر
سزاوارترم.
اگر از جهت پدر بسنجى، پدر من عثمان و پدر يزيد، معاويه است و اگر از
جهت مادر باشد، مادر يزيد، نصرانى بوده و تربيت يزيد، نصرانى است.
معاويه در پاسخ او چنين گفت:
أمّا ما ذكرت من إحسان أبيك إليّ فإنّه أمر لا ينكر، وأمّا كون أبيك
خيراً من أبيه فحق وامّك قرشيّة وأمّه كلبية فهي خير منها. وأمّا كونك خيراً منه