responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 199

اتّفاقاتى كه برايشان در آينده پيش مى‌آيد، خبر مى‌دهند. ميثم به حبيب مى‌گويد: تو را به اين كيفيت به شهادت مى‌رسانند.

حبيب هم به ميثم مى‌گويد: تو را به اين صورت شهيد مى‌كنند.

وقتى اين دو نفر از هم جدا مى‌شوند، رشيد هجرى مى‌رسد و از مردم مى‌پرسد:

اين دو نفرى كه با هم صحبت مى‌كردند، كجا رفتند؟

گفتند: اين دو نفر حرف‌هاى عجيبى مى‌زدند.

پرسيد: چه مى‌گفتند؟

آنانى كه حرف آن دو را شنيده بودند، به رشيد منتقل كردند.

رشيد به آنان گفت: اين دو نفر قسمتى از واقعه را كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده‌اند، نگفته‌اند و ميثم اين قسمت را فراموش كرده كه براى آوردن سر حبيب به كوفه، فلان مقدار درهم جايزه قرار مى‌دهند.[1]

آرى، چنين افرادى در كوفه وجود داشتند؛ امّا تعدادشان به تعداد انگشتان دو دست هم نمى‌رسد. افرادى كه اسرارى اين گونه را از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيده‌اند و براى هم‌ديگر نقل كرده و به هم بشارت داده‌اند.

ابن حجر عسقلانى درباره ميثم تمّار مى‌نويسد:

ميثم در سال آخر عمرش به مكّه مشرف شد و در مدينه خدمت امّ سلمه همسر رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله رسيد و گفت و گويى ميان ايشان صورت گرفت. وقتى او به كوفه برگشت و دست‌گير و زندانى شد، به مختار ثقفى كه او نيز در زندان بود، اين گونه گفت:


[1] - رجال كشى: 1/ 292- 293

نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 199
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست