responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 146

ابن سعد در اين باره مى‌نويسد:

قدم رسول من قبل يزيد بن معاوية يأمر عبيداللَّه أن يرسل إليه بثقل الحسين ومن بقي من ولده وأهل بيته ونسائه؛[1]

فرستاده يزيد به عبيداللَّه امر كرد كه سر حسين و خانواده‌اى را كه از او باقى مانده‌اند، به سوى يزيد بن معاويه بفرستد.

ابن جوزى نيز همين گونه به نقل اين مطلب مى‌پردازد.[2]

شهاب الدين آلوسى كه در حدود هزار و دويست سال پس از واقعه كربلا زندگى مى‌كرده است، در اين باره مى‌گويد: اسيران را نزد يزيد آوردند. او در حالى كودكان و بانوان خاندان اميرالمؤمنين على و امام حسين عليهما السلام را مى‌ديد كه سرها به نيزه زده و در كنار آنان بود. كلاغى در آن جا سر و صدا كرد و يزيد اين اشعار را در آن حال سرود:

لمّا بدت تلك الحمول وأشرفت‌

تلك الرؤوس على شفا جيرون‌

نعب الغراب فقلت: قل أو لا تقل‌

فقد إقتضيت من الرسول ديوني‌[3]

آنان تصريح مى‌كنند كه با ورود اسيران اهل بيت عليهم السلام و سرهاى شهيدان كربلا، يزيد اظهار سرور و شادمانى كرد و به همين مناسبت، مجلس شرابى برپا نمود.

ابن سعد در الطبقات الكبرى به اين موضوع مى‌پردازد و مى‌افزايد كه يزيد با چوب خيزران به دو لب امام حسين عليه السلام مى‌زد و اين شعر را مى‌خواند:

يفلّقن هاماً من رجال أعزّة

علينا وهم كانوا أعق وأظلما

مردى از انصار در آن مجلس بود. رو به يزيد كرد و گفت:


[1] - ترجمة الامام الحسين عليه السلام من طبقات ابن سعد: 81

[2] - الردّ على المتعصّب العنيد: 56

[3] - روح المعانى: 26/ 72

نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 146
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست