نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على جلد : 1 صفحه : 118
اين اوضاع جناب مسلم عليه السلام را خواستند
و به نمايندگى از خود به كوفه فرستادند.
ايشان حضرت مسلم عليه السلام را به تقواى الهى و مخفى كردن قضيه،
سفارش كردند.[1]
نقش نعمان، والى كوفه
نعمان بن بشير كه والى كوفه بود، پس از اينكه فهميد مسلم وارد كوفه
شده و در خانه مختار ثقفى اقامت كرده است، به منبر رفت و گفت: از جدايى و دو
دستهاى بپرهيزيد؛ چرا كه در فتنهها، مردانِ بزرگ هلاك و خونشان ريخته مىشود،
اموال غصب مىگردد ....
با دقّت و انديشه در اين گفتهها، چنين به دست مىآيد كه حركات و
رفتارهاى اين والى هم بر اساس نقشه قبلى بوده و از اين جا اتفاقات و حوادث شروع
مىشود.
نعمان در ادامه مىافزايد: كسانى كه با من كارى نداشته باشند، من نيز
با آنان كارى ندارم و آنانى كه با من سرجنگ نداشته باشند، من نيز با آنان جنگ
نمىكنم ... من كسى را بىدليل دستگير نمىكنم.
ولا آخذ بالقرف ولا الظنّة ولا التهمة؛
من به گمانهاى بيهوده و تهمتها قضاوت نمىكنم.
اين سخن نعمان است؛ امّا چنان كه خواهد آمد، يزيد در نامهاش به ابن
زياد دستور داد كه افراد را به صرف حدس و گمان نسبت به او دستگير كند و به تأكيد
امر كرد كه:
خذ بالتهمة والظنة؛
با تهمت و گمان، افراد را دستگير كن.
نعمان در ادامه مىگويد: اگر شما در مقابل من ايستادگى كنيد، بيعت
بشكنيد و قيام كنيد، با شمشيرم بر شما ضربهاى وارد مىكنم ... حتّى اگر كمك كننده
و ياورى