responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 40

من از بدو آشنايى‌ام با شما، ديدارهاى متعددى با شما داشته‌ام و هميشه از اين همراهى و مصاحبت احساس لذت و مسرت كرده‌ام؛ اما امروز مى‌خواهم مژده‌اى به شما بدهم.

(على آقا سر به زير مى‌افكند، قلبش به شدت مى‌تپد و بى‌آنكه كلمه‌اى بر زبان براند، اشتياق خويش را به شنيدن اين مژده از برق چشمانش مى‌فهماند.)

- من مى‌خواهم از طرف بعثه رهبرى جمهورى اسلامى ايران، شما را براى انجام مناسك حج امسال دعوت كنم. شما امسال مهمان ويژه كاروان ايرانى‌ها هستيد.

خبر تازه‌اى نبود. شوكه نشد و آمادگى خويش را تنها با قطرات اشكى كه با سوز و گداز بر گونه ريخت اعلام نمود.

گذاشت سير گريه كند. آنگاه مجال داد كه حكايت رازى ناگفته را با او باز گويد:

«در شام مبارك نيمه رمضان، ميلاد با بركت امام مجتبى عليه السلام، حضرت على عليه السلام خودشان مرا براى حج امسال دعوت كردند.»

گريه‌اش شديدتر شد و اندكى كه گذشت، به هق هق افتاد.

دعوت كننده نمى‌داند چه كند! عنان كار را به دست خود او مى‌سپارد كه از دعوت مولاى خويش بگويد:

روز چهاردهم ماه مبارك رمضان بود. بعد از نماز ظهر با عده‌اى از وهابيان بحثمان شد. آنان مطالبى مى‌پرسيدند و من پاسخ مى‌دادم. قدرى هم از فضايل امام على عليه السلام با آنان گفتم. يكى از آنها خيلى عصبانى شد و سرم داد كشيد ...

تو اين همه از غيرت على مى‌گويى؛ پس چگونه بود كه همسرش را پيش چشمش ...

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 40
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست